متن های طولانی غمگین به ترتیب هوش مصنوعی [پیشنهادی 1404]

ی افسانه ژاپنی هست که میگه: وقتی کسی دچار عشق یک طرفه میشه توی ریه هاش گل رشد میکه و هر چی عاشق تر بشه رشد گل ها بیشتر میشه تا وقتی که فرد عاشق با سرفه های شدید خونو گل بالامیاره و به طرز دردناکی میمیره💔️

نگران نیستم
همه چیز درست می‌شود...
آب ریخته روی زمین جمع نه،
اما خشک می‌شود...
قلب شکسته خوب نه،
اما ترمیم می‌شود...
و هنوز هم می‌توان
در گلدان شکسته گل کاشت...

"مرتضی خدام"️

نسل ما "دهه‌ی‌هشتاد"
فتنه دید ، کشیدن چادر از سر زنان دید ،
حمله تروریستی به حرم دید ، وطن فروشی دید ، از دست دادن بزرگترین فرماندهان نظامی رو تو یک روز دید.
شهید شدن رئیس جمهور دید :)
عین به عینِ اتفاقاتِ جنگ دفاع مقدس و حتی بدتر از اونو دید .
ما شاید تو دهه پنجاه و شصت زندگی نکردیم اما اتفاقاتی رو تجربه کردیم برای همون دهه قفل بوده...️

ٖؒ ﷽‌حٖؒاٖؒضٖؒرٖؒمٖؒ اٖؒزٖؒ تٖؒنٖؒهٖؒاٖؒیٖؒےٖؒ بٖؒمٖؒیٖؒرٖؒمٖٖؒؒ﷽‌
ولی خودم رو به کسی که داره فراموشم
میکنه، یاد اوری نکنم️

دل که نیست! اسبابِ رنج است؛ تو گویی مصیبت‌خانه‌ست. آرامش که نباشد، آوارهٔ هزار راه است؛ تصدقش بروم، هیچ وقتِ خدا قرارش نیست؛ کانه کودکِ روزِ اولِ کلاسِ اولِ ابتدایی که بهانهٔ مادر می‌گیرد!
️

میدونی خوش قلب بودن
یه نسخه نیست بتونی بدی دست کسی،
یه لباس نیست که بتونی تنِ آدم‌ها کنی،خوش قلب بودن ذاتیِ،باید تو وجودت باشه،اصلا برای خوش قلب بودن،برای ذات قشنگ داشتن،باید سر سفره‌ی درست بزرگ شده باشی.️

دقیقا اون لحظه که احتیاج به حرف داری
دقیقا اون لحظه که خیلی عصبی و نیاز داری یکی آرومت کنه
دقیقا اون لحظه که یکی باید بغلت کنه
هیشکی نیس؛
همه غیبشون زده!:)️

درباره‌اش با کسی حرف نزدم ولی ریزش موهام دو برابر شد، از گریه زیاد زیر چشم‌هام گود شد، معده دردم به نسبت قبل چند برابر شد، لاغر شدم، لرزش دست گرفتم، ساکت شدم، درباره‌اش حرف نزدم اما از درون دارم تیکه تیکه میشم، ولی خب آخرش یا من تموم میشم یا این غم، غیر اینه؟🥲💔️

از ادم های بی ذوق متنفرم.
زیر بارون راه نمیری چون خیس میشی.
روی چمن نمیشینی چون لباسات کثیف میشه.
از خوردن شیرینی لذت نمیبری چون قند ضرر داره.
گل واسه چی خریدی؟فردا خراب میشه میندازیش دور.
این ادما لذت زندگی کردن رو ازت میگیرن و کم کم شمارو شبیه به خودشون میکنن(:💔🚶🏻‍♀️️

‌‌
‌
𝐓𝐡𝐞 𝐬𝐭𝐫𝐨𝐧𝐠𝐞𝐬 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬𝐭 𝐡𝐚𝐯𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐬𝐜𝐚𝐫𝐬

قوي ترين قلب ها بيشترين زخم هارو دارن 🩶🪦
️

دیدی اون لحظه ای که آب پرت میشه تو گلوت یا یه تیکه غذا گیر میکنه تو قفسه‌ی سینت چه حالی داری؟ هی تقلا میکنی به بقیه بگی دارم خفه میشم و بقیه هم سریع میگن چیزی نگو بدتر میشی ، الان دقیقا یه همچین حسی دارم ، دارم خفه میشم و انگار تقلا میکنم به بقیه بگم اما نمیگم چون میدونم حرف زدن همه چی رو بدتر میکنه ...️

چی میشه که آدم از یه جایی ب بعدن دیگ مثل قبل ذوق آشنا شدن بایه آدم جدید رو نداره؟!
دیگه حوصله سرو کله زدن با کسیو نداره؟!
چی میشه دیگه حرفای قشنگ هیچکس به دلت نمیشینه و اون لبخندو رو لبات نمیاره؟!

حرومم کردی پسر (:
همه احساساتمو حروم کردی (:️

کسی که بخواد باهات حرف بزنه بهانه‌اش رو پیدا میکنه، کسی که بخواد حالت رو خوب کنه راهش رو پیدا میکنه، کسی که بخواد باهات وقت بگذرونه وقتش رو خالی میکنه، اگه غیر از این باشه عمیقا دلش باهات نیست.️

روابط بین آدم ها عجیب است، آنها نصف روز یا حتی هفته یا ماه ها با یکدیگر حرف می‌زنند اما در نهایت خیلی راحت حاضر می‌شوند تمام خاطراتی که با هم داشته اند به فراموشی بسپارند... واقعا عجیب است که یک بحث کوچک به راحتی میتواند همه چیز را خراب کند...️

یه چیزی بهتون بگم
آدم به هرکسی نمیگه حالم خوب نیست، اگه کسی بهتون گفت که حالش خوب نیست،
بدونین یا شما باعث این حالِ خرابش هستین یا فقط شما میتونین حالشو درست کنین، بعضی وقتام جفتش :)️

قدر آدمایی که الان که کنارتن ،
قدر چیزایی که الان داری رو توی لحظه بدون ...
حتی یه لحظه هم یه لحظه اس ...
یهو به خودت میای و میبینی دیگه اون آدما و اون چیزا کنارت نیستن ...
همینقدر راحت 🥀💔️

روزی پیرمردی هروز صبح به زنش از صدای خروپف شبانش شیکایت کرد ولی زن قبول نمیکرد که شب ها خروپف میکند
روزی پیرمرد تصمیم گرفت به او ثابت کند و شبی صدای خروپف زن رو ظبت کرد ولی صبح دیگه هیچوقت زن بیدار نشد
و اون ویس از اون روز شد لالایی شبانه مرد...:)


تا هستیم قدر همو بدونیم و عمرمونو به شکایت نگذرونیم زندگی دوروزس🙂💔️

من نمیدونم چرا تنها موندم تو این جاده نصف راه
همه روزای خوبمون از جلو چشممون رد شدن مث باد
مگه تو نبودی که میگفتی نمیاد دیگه مثل ما ؟؟؟؟؟؟
الان نصف ما شدن مثل ما ️

♚ﺣِــﺲ ﻣﯿــﮑُـﻨَــﻢ ✪★ ﮔُــﻢ✪★ ﺷـُــﺪﻩ ﺍﻡ … ♚ ♚ ﺍﻣّــﺎ ✪★ ﺗَــﻠـــﺦ ﺗَــﺮ ✪★ ﺍﯾﻨــﮑــﮧ ﮐَــﺴــﮯ ✪★ ﺩُﻧﺒـــﺎﻟَــﻢ ✪★ ﻫَــﻢ ﻧِـﻤــﮯ ﮔَــﺮﺩﺩ … ♚.️

یه دیالوگ خوبی تو یه فیلم بود که میگفت:
«تو اسممو میدونی، نه داستانمو!
تو لبخندمو میبینی، نه دردمو!
تو متوجه چیزایی که رها میکنم میشی، نه زخمام!
میتونی حرفامو بخونی، نه ذهنمو!
تو در نهایت متوجه چیزایی میشی که خودم خواستم بهت نشون بدم
پس راجبم نه نظر بده
و نه قضاوتم کن!
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ️

به گفتن نيست! هميشه چشمای آدم همه‌ی ناگفته‌ها رو داد می‌زنن. فقط كافيه چند ثانيه بهشون خيره بشی. اگر كسی حرفت رو از توی چشمات نتونه بخونه، به زبون هم بياری متوجه نمیشه. بعضی حرفا رو نبايد گفت، بعضی حرفا رو نبايد شنيد، بعضی حرفا رو فقط بايد تماشا كرد؛...️

گاهی بعضی آدم‌ها برای همیشه نمی‌مونن...
ولی یه گوشه از قلبمون، تا همیشه مال اونا می‌مونه.
امیدوارم روزی همدیگه رو بفهمیم...
حتی اگه دیر، حتی اگه دور.
#دلنوشته #شاید_یه_روز️

من‌کل‌زندگیمه‌سر‌غرورم‌باختم👌🏾🖤

•
•از 🫀 که بگذری با 🧠 زندگی خوبی داری!
•
•𝑵𝒊𝒔𝒕𝒂𝒎𝒆𝒕𝒐𝒏 𝒏𝒂 𝒉𝒂𝒎𝒂𝒕𝒐𝒐𝒏 𝒃𝒊𝒔𝒉𝒕𝒂𝒓𝒆𝒕𝒐𝒐𝒏 :)
•
•🫀🔫
"شَب بود آسمان مَست کرد..
خورشیدش را خواست!🖤😉✌️🏿
••
⚜️🎡🌍🚶🏾‍♀🖤⚜️
••
ˢᵃⁿᵃ ʰʳ ᵍᵘⁿᵘᵐᵘⁿ ⁱʰᵗⁱʸᵃᶜⁱ ᵛᵃʳ!:)
••
بی ط شدم بی هَمدم🙂🐾️

شبی شاید رها کردم جهانِ چون سرابم را
کسی اینجا نمی فهمد من و حالِ خرابم را
اگر چه سخت بیزارم ازاین تقدیرِ سَرخورده
ولی میگیرم از دنیا همه حق و حسابم را
شدم مأیوس باظلمی که ازاطرافیان دیدم
همان هایی که میدیدندغَمِ پشتِ نقابم را
چراسهم من ازدنیا عذاب و دل شکستن شد!؟
کسی می داند آیا این سوالِ بی جوابم را!؟
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد...
به شدّت می دهم دائم تقاصِ انتخابم را
️

باز باران با ترانه
مي خورد بر بام خانه
يادم آيد كربلا را
دشت پر شور و نوا را
گردش يك روز غمگين      
گرم و خونين
لرزش طفلان نالان
زير تيغ و نيزه ها را

باز باران با صداي گريه هاي كودكانه
از فراز گونه هاي زرد و عطشان
با گهرهاي فراوان
مي چكد از چشم طفلان پريشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پيچ و خمي در حسرت لب‌هاي ساقي
چشم در چشمان هم آرام و سنگين
مي چكد آهسته از چشمان سقا
بر لب اين رود پيچان       
باز باران

باز باران با️

حس میکنم دارم غرق میشم تو ظاهر
تظاهر به قوی بودن ،
تظاهر به قلبِ نشکسته ،
تظاهر به سنگ دل بودن ،
تظاهر به حال خوب...
هیچکس نخواهد فهمید چه در دلت میگذرد...!️

میدانی..‌ من چیز زیادی نمی‌خواستم
برایم کافی بود‌ نشستن بر لب پنجره‌ای..
ودیدن ستاره ها
چیز زیادی نمیخواستم
با کلمات خوش بودم
با نوشتن
و با خواندن
اما میدانی چه شد..؟
آنها آمدند و قلبم رو سنگین کردند
قلبی که می‌توانست اندازه یک پر، سبک باشد..️

خسته از فروپاشی درونی خود به دست رگبار مشکلاتِ روزگار..
در گوشه ‌ای افتاده‌ام،
و میلی به ادامه دادن ندارم.
از یاد برده‌ام صبری را که از بندناف وصل به کالبدم شده.
زمان کاش می‌ایستاد؛
روحم میان این تپش های پیوسته قلبم بی‌صدا نجوا می‌دهد.
نجوای رفتن..
برو و از خود دور شو...
از ذهنت،از من؛
از من.️