بیو غمگین |متن کوتاه و غمگین

میگوید : در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر براورم بهر پریدنی ...!

ما که پر پروازمان را چیدن ،
چیزی جز مرگ نیست...🖤


"نیما یوشیج"

️

به اندازه تک تک شبایی که غمگین خوابم برد ازتون متنفرم:)️

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
اونقدرام دنیا کثیف نیست درصورتی که زیر خاک‌ باشی . ..
‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌️

رفیق تا وقتی رفیقه که براش بصرفی ما ک خیلی وقته تاریخ انقضامون گذشته...!)🖤✨⛓️

همین طور که هر گلی یه بویی داره هر آدمی هم یه جور داره🥀️

من یخ زدم این بالا سرده دلم...تو رفتی و کردی تو برفا ولم..❄️️

ی زمانی هم هست ب اسم نمیـےبرم!
دیگه حتی از آدمایی ک عاشقشونیم لذت نمیبری!:)️

مآشالاه قَلب نیس که قَبرِستونِ/: ️

الان که #می بینم
تو به اون فرد نیاز نداری
اون فرد به تو نیاز دارد
پس #ولش کن😏😒️

اگه اعتماد درخت باشه ،
دروغ اَره ای هست که اونو
برای همیشه از بین میبره !🖤️

من ساده دوس داشتم اما اون کنجدی دوس داشت:) ️

کلماتی که همه خورده شدند!
و آدمها یه عالمه حرف ناگفته
دارند ،این قورت دادن حرفامون بالاخره
ی روز خفمون میکنه..️

آدما شوخی شوخی میزدن گنجشگا جدی جدی هی میمردن️

اون حتما بهتر از منه؟ی لحظه از تو فکرت نمیره حتما مثه من نیس حرصت نمیده️

شمع میسوزد پروانه به دورش نگران:/ ماکه میسوزیم پروانه نداریم چه کنیم🖤️

࣪𓏲ּ ֶָ ــ ــــــــــ ࣪ــــــــ
« روزهایم عجیب دلگیرند
مثل آن جمعه ای کہ تب دارد
بـا دل من کمۍ مدارا کن
به خدا قلب هم عصب دارد :)))🎻»️

ا‍و‍ن‌م‍‌وه‍‌ای‌‌ف‍‌ر‍‌ت‌ل‍‌اد‍‌س‍‌ت‌ک‍‌ی‍‍ه‌ر‍‌‍ام‌ش‍‌د‍‌ی؟️

اون حرف عاشقانه به من میزد ولی عشقش رو به یکی دیگه ثابت کرد....🚶🏻‍♀️️

"نیستی" و کاش میدانستی نوشتنِ همین پنج حرفی چقدر دردنام است!..️

اینجا دست هر کسی روکه میگیری برای
بلند شدن!
اماده میشود برای
سوار شدن....️

هنوز‌با‌اشک‌ایموجی‌خنده‌نفرستادی‌بفهمی دنیا چه خبره 💔✨️

بازم دلم گرفته....شب تولدم شد....نمیدونم چه جوری یه ساله دیگه رد شد💔️

رازه‍‌ا م‍‌ث‍‌ل‍ زام‍‌ب‍‌ی م‍‌ی م‍‌ونن ه‍‌یچ وق‍‌ت اع ب‍‌ی‍‌ن نم‍‌ی‍‌رن‍....️

برسد روزی که بگن خیلی حیف بود..💔️

زَِ هَِـَِمَِـَِـَِہَِ בَِسَِـَِتَِ کَِشَِـَِـَِیَِـَِבَِمَِ تَِوَِ بَِـَِـَِاَِشَِےَِ هَِمَِـَِـَِہَِ اَِمَِـَِـَِ
تَِـَِوَِ اَِمَِـَِ کَِـَِـَِـَِہَِ رَِیَِـَِـَِבَِیَِـَِ�َِ�َِ�َِ�َِ�َِ�َِ️

در خیابان راه میرفتم
ناگهان چشمم به کافه ای افتاد
از پنجره کافه صندلی پیدا بود یک قهوه
آنجا من نشسته بودم و تو
همانجا بغضی گلویم را قروق کرد
با بغض دویدم و تا به خانه رسیدم
اشک هایم خیابان را گرفته بود و من
تظاهر به بیخیالی میکردم
رسیدم و خانه
لحظه اول با فریاد گریه کردم....️

میگن بالاتر از سیاهی رنگی نیست
بالاتر از سیاهی رنگ شب یلدای منه!

 

️

‌
زندگیِ چندُمته كه توقع داری هيچ اشتباهی نكنی؟!


- عرفان فرهادی
️