متن های شعر / جدیدترین متن شعر [آذر 1404]

عاشق رنگ سبزم
نه به خاطر اینکه رنگ طبیعته
به خاطر اینکه رنگ چشماش سبزه...️

من با تنهایی, تو با تن هایی‌-‌️

ماه بقیه 👈🌕
ماه من🤍تویی🫵🫵️

[در فراز آسمان ها عقاب د‌‌ُم در میارد•°•°•°•°`♡♤]️

دلنوشته :)


دلم گرفته ز چشمِ تو، از نگاهِ تو،
جهان من شده لبریز از پناهِ تو.
دلم هوای تو دارد، هوای باران را،
که می‌چکد به خیالم، به ردِ ماهِ تو.
نفس به نام تو می‌آید و نمی‌داند،
که زنده‌ام به نفس‌های بی‌گناهِ تو.
به بویِ موی تو سوگند، ای نسیمِ شب،
که جان من شده مجنونِ عطرِ راهِ تو.
شبی که خسته و تنها به ماه می‌نگرم،
دلم دوباره رود سمتِ تکیه‌گاهِ تو.
اگر چه فاصله بین من و تو دریاست،
هنوز عشق، مرا می‌کِشد به چاهِ تو.️

گر دیوانه شوم.
عاقل نخواهم شد.!
مرادریاب.
یادیوانه خواهم شد...
🤙🥺🤕
️

همه جا دارمت!
تو فکرم..!
تو قلبم..!
همهه جا..!
جز کنارم! :)️

بگو مگه میشه؟
تو انقد خوبی که کم میارن همه پیشت 😘🌈
همه پیشت ☺🌙
بگو مگه میشه؟ 🙃💃🏼
فک کن ی درصد بشه قیدتو زد 😭👍
نه نمیشه 🌝🌈
نه نمیشهه⭐🌙

آرمین زارعی_به تو میرسه💃🏼🦋️

اگه ی روزی نوم تو
تو گوش من صدا کنه
دوباره بار غمت بیاد
که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه
بزاره درده تو دوا شه
برهه
توی تموم جونم
که باز برات آواز بخونم.. 🦋️

قدو بالای تو رعنا رو بنازم 🫠🫶
تو گل باغ تمنا رو بنازم🫀🦋
توکه با عشوه گری 🦚🪵
از همه دل میبری 🐳🐢
منو شیدا میکنی 🐚🍄
چرا نمیرقصی؟ 😢🪐
تو که با موی طلا🩰🎨
قدم بالای رعنا 💗🍀️

می‌دونی اشکال شعر فردوسی کجاست ؟

توانا بود هرکه دارا بود
ز ثروت دل پیر برنا بود
تهی دست به جایی نخواهد رسید
گرچه شب و روز کوشا بود
ن دانست فردوسی پاکزاد
که شعرش در این ملک بی جا بود
گر او را خبر بود از این روزگار
که زر از همه چیز بالا بود
نمی‌گفت آن شعر معروف را...! 🎭 ️

.
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید
راستش زورِ منِ خسته به طوفان نرسید
- شهریار
️

گر بگویم با خیالت تا کجا رفته ام
مردمان این زمانه سنگسارم میکنند️

"آرزو میکنم حاصل جمع فریادها به سکوت پایان نیابد."️

کل زمین یه ور تو واسم یه ور😝💘️

قلمت بشکنـد روزگار گر ننویسے بر ما چـہ گذشت...
️

گر لباس پاره میبینی تنم از فقر نیست آستینم را بریدم بس که در خود مار داشت! ️

همونجا‌که‌شایع‌میگه: بهترین‌رفیق‌منی پایه‌ثابتی،شریک‌غمی بعید میدونم دیگه مثل تو ببینه زمین از خوبِ خیلیا خیلی بهتری'!(:💛☁️'️

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم🌧️🩵
️

وصله نگات به من 🫂🫦
ستاره رو تنت انداخته برق🫦⭐️
بزار یکم🤏🫀
بهت نزدیک بشم👥🪼

وصله نگات به من🦋🐣
صداتو دوست دارم 🌈☁️
صدام بزن 💅🫀
بزار بگم 🗣🦚
قشنگه چشات چقد🩰🎧️

در سرم یاد تو محکوم به حبس ابد است
چه قَدَر داشتن حافظه‌ی خوب ، بد است . ‌.️

و چشمانت راز آتش است.......❤🦋️

کس را چه خبر ز اندرون دل من...؟
- عراقی️

چشماڼش د᜔݁۫و سٺا᜔݁۫ࢪه ې ڼـو᜔݁۫ࢪاڼꨲݷ دࢪ پہڼہ ی ٺاࢪیڪݷ
‌    بودڼـد،ڪہ با هࢪ دࢪخشش شا᜔݁۫ن قصہ از نو᜔݁۫ࢪ و امیـد ᜔݁۫ࢪا دꨲࢪ د᜔݁۫ل شب ڼجꨲوا می ڪࢪدڼد🌙.
‌ - 🌔 ؛️

صبر من آهنیست
چشمانم آبستن اشک
زبانم غروب هر نوایی️

چشمان لونا زیبا نبود!!!
او یک فرشته بود .
مگر فرشته‌ای می‌تواند زیبا باشد؟!!
او چون حقیقتِ زیبایی بود .
جز زیبایی او دیگر همه دروغ بود،
و چشمانش می‌گفت به من دروغی
و چه رخشان و واقعاً زیبنده.️

کنار پنجره‌‌ی اتاقم بالداری نشست ،
دیده بودمش بارها اما کجا نمی‌دانم،
بالهای بلندش توان مقابله را از او گرفته‌‌بود،

بالداری که باید همه جا باشد ،
در بیابان ، شب هنگام هرجا که می‌رفتم
او از پیش آنجا بود.
بالداری که باید باشد ، همیشه!!!️

ِ
کجایی ای افسانه وفآ🪬

ஜ۩۞۩ஜ ـ٨ـﮩـ۸ـﮩـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ஜ۩۞۩ஜ️