متن های بلند شعر / بهترین متن شعر [پیشنهادی]

اونجایی که صائب تبریزی میگه:
تقصیردلم‌چیست‌اگر‌روی‌توزییاست
حاجت‌به‌بیان‌نیست‌که‌از‌روی‌تو‌پیداست
من‌تشنه‌ی‌یک‌لحظه‌تماشای‌تو‌هستم
افسوس‌که‌یک‌لحظه‌تماشای‌تو‌رویاست
️

ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو

در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همی‌کنم به هر سو

صد چشمه ز چشم من گشاید
چون چشم برافکنم بر آن رو

چشمم بستی به زلف دلبند
هوشم بردی به چشم جادو

هر شب چو چراغ چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو

این چشم و دهان و گردن و گوش
چشمت مرساد و دست و بازو

مه گر چه به چشم خلق زیباست
تو خوبتری به چشم و ابرو

با این همه چشم زنگی شب
چشم سیه تو راست هندو
️

صدایی آشنا می شنوم ..

صدای باران
بغض آسمان ترکید
چه با اقتدار آسمان را می خواند
چه با اقتدار فرستادگانش را می خواند
من هنوز در خوابم
چشمانم را باز می کنم
همه جا پایکوبی و جشن است
همه شادند
باد صورت همه را نوازش می کند
حتی صورت مرا
باران به صورت همه بوسه می زند
حتی به صورت من
باور نکردنی است
آفتاب با من سخن می گوید
با همان کسی که از آفتاب فرار می کرد
لبخندی متین و مهربان
مهربان همچو ساقی
متین همچو سرو ️

درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین...
بی تو بودن درد دارد میزند من را زمین!
میزند بی تو مرا این خاطراتت روز و شب؛
درد پیگیر من است...

"صعب العلاج یعنی همین:)" 🫀🩹🩺️

از اولش میخواست از آنِ خودش باشد
باران شدم، او رفت، بارانِ خودش باشد

شاعر ترین نقاش دنیا بود، شکی نیست
باید خودش هم کارِ دستانِ خودش باشد

گفتم زلیخا باش، عاشق باش او میگفت:
بگذار هرکس فکرِ دامانِ خودش باشد

عاشق نبود او! پاکدامن بود! مریم بود
گفتم: برو تا فکر ایمانِ خودش باشد

از دور می آید، غریبی با شکوه اینجا
ای کاش این زیبای بیگانه، خودش باشد
️

خودخوری کن، بغض کن اما نمان چشم انتظار
نغمه هایی را که خوش‌بینانه سر دادی بس است

تیشه بر ریشه مزن، شیرین فقط یک فیلم بود
دم زدن از سینمایِ تلخِ فرهادی بس است
️

رویی که روز روشنم گر بکشد نقاب

پرتو دهد چنان که شب تیره اختری



حیف باشد بر چنان تن پیرهن

ظلم باشد بر چنان صورت نقاب



گر تو پری چهره نپوشی نقاب

تو به صوفی زیان آوری



دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت




بارها گفته اند این روی به هر کس منمای

تا تامل نکند دیده هر بی بصیرت



ماه رخسار نپوشی تو بت یغمایی

تا دل خلقی از این شهر به یغما نرود ️

می نشینم چو گدا بر سر راهت ای دوست
شاید افتد به من خسته نگاهت ای دوست
به امیدی که ببینم رخ زیبای تو را
می نشینم همه شب بر سر راهت ای دوست

-یا صاحب الزمان️

آخرین برگ ز هر شاخه جدا خواهد شد
در کف باد خزان، محو و رها خواهد شد

قِصه ی آدمیان است که یکروز چنین
عمــر او رفته و اینگونه فنا خواهدشد


️

درد یک پنجره را پنجره ها می فھمند
معنی کور شدن را گره ها می فھمند
سخت بالا بروی ساده بیایی پایین،
قصه تلخ مرا سُر سُره ها می فھمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن،
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فھمند!
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا،
مردم از خواندن این تذکره ها می فھمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا،
قرن ها بعد در این کنگره ها می فھمند️

بنظرنون شعر شهریار قشنگتر راجب فراموش یا اخوان ثالث؟؟
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم
دیدمش از یاد بردم گفته های خویش را

اخوان ثالث


️

دِلـبَــر‌جٰـان...!
میتَپَد‌قَـلبَـم‌‌وَبٰاهَرتَپِشی‌
قِصه‌ی‌ِعِـشـق‌تُـــورا‌میگویَد💛💝
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌️

با اومدنت خیلی چیزا تغییر کرد زندگیم از این رو به اون رو شد،شدی تنها فردی ک میتونه لبخند به لبم بیاره بهم حس آرامش و امنیت بده،یه آدمی که مثل یه نور تو زندگی تاریکم باشع
آنقدر خوبی که نمیتونمتوصیفت کنم.. روح من💙🦋️

هوای خواهشت را دوست دارم
خروش و جوششت را دوست دارم

همان خنده همان طرح دو چشم
پر از آرامشت را دوست دارم

تمام دانه های برف گم شد
همین گرمایشت را دوست دارم

کنار پنجره صبح زمستان
گلِ آرایشت را دوست دارم

غریب آتشفشانِ سینه ام را
صدایِ جُنبشت را دوست دارم

امیدِ شاخ و برگِ خانه هستی
هوای رویشت را دوست دارم

دلیلِ شعرهای وقت و بی وقت
خمارِ کشمشت را دوست دارم

کجا بودی دلم سیر است و سرکه!؟
زیادی پرسشت را دوست دارم

مع️

تو مرا آزردی...
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت...
میروم از قلبت
میشوم کورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی
و به خود میگویی:
باز می آید و میسوزد ازین عشق ولی...
برنمیگردم؛نه
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست حرمت دارد
چه کسی میداند؟
که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی!!
چه کسی میداند؟
که تو در حسرت یک روزنه در فردایی!!
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی️

تا آمدم یک خط بخوانم درس را هربار...
یاد تو افتادم من و شاعر شد این خودکار

گویا جهان مصرع به مصرع شعر بارید و...
یک بیت من می‌خواندم و یک بیت هم دیوار

گاهی شدم غرق خیالت، گاه آشفتم
من امتحان دارم، برو! دست از سرم بردار!

هی لابه لای جزوه هایم نقش می بندد...
غیر ارادی اسم تو، عاشق شدم انگار️

اتل متل جدایی

عروسکم کجایی؟؟

گاو حسن پریشون

یه دل داره پر از خون

عشقم که رفت هندستون

خونم شده قبرستون

یه عشق دیگه بردار

یه دنیا غصه بردار

اسمشو بزار بچگی

تا اخر زندگی

هاچین و واچین تموم شد

عمر منم حروم شد... .🧸🎭🖤️

بابا طاهر چه قشنگ با خدا حرف میزنه:

از آن روزی که ما را آفریدی

به غیر از معصیت چیزی ندیدی

خداوندا به حق هشت و چارت

ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

️

اگه روزی تهدیدت کردن!
بدون در برابرت ناتوانن...

اگه روزی خیانت دیدی!
بدون ارزشت خیلی بالاست...

و اگه روزی ترکت کردند!
اینو بدون با تو بودن لیاقت میخواد...

️

- اونجا که مولانا میگه :
هرکس بد ما به خلق گوید
ما چهره ز غم نمی خراشیم،
ما خوبی او به خلق گوییم.
تا هر دو‌ دروغ گفته باشیم.


‌╭┈─────── ≼ 🖤🔗 ≽
️

تنهایی یعنی که بغض کنی بشکنی هیچکی نفهمه
تنهایی یعنی شبای سکوتو قلبی که زخمه
تنهایی یعنی قدم بزنی دوباره زیر بارون
خودتی و شب و چشمای گریون


#اهنگ.ندیم.تنهایی️

توی قرن هشتم حافظ میاد میگه:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
در قرن 11صائب تبریزی در جواب حافظ میگه:
هر آنکس چیز می‌بخشد. ز جان خویش می‌بخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
در قرن اخر(12) شهریار در جواب صائب میگه:
اگر آن ترک‌شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزار️

در شعر چه گویم که تو خود شعر جهانی
در بیت چه گویم که تو خود بیت نهانی
هر آنچه زِ عشق و زِ سر و جان بگفتم
این خود همه عیب است که تو بس نگرانی
در وادی حیران زر و سیمم به فدایت
بس خوشتر از اینکه تو ندایی و صدایی
در پیکره عاشق و معشوق بماندم
کاین نام ندارد که کند نیم نگاهی
از مرتبه عشق جدا گشت و جدا رفت
ای جان به لبم مهر و وفایت تو کجایی

فاطمه ماهور♡️

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ؛

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ،
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ
️

لب‌های تو سوره سوره، تفسیرِ خداست
چشمانِ تو بی ریا تر از آینه‌هاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سینِ هشتمِ سُفره عید ماست... 🤍🧸:)
‌
_ رز سـفـیـد ️

یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم

بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم

با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم

هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم

عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
️

گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد !
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان🌿️

چه‌ها کردم بر این قلبم به دور از چشمِ جانانم . .
‌
غمی دارم خداوندا ، رهایم کن زِ زندانم !
‌
تنم محتاجِ دستانش ، لبم حیرانِ لب‌هایش
‌
دلم در بندِ چشمانش ؛ به هجرانش چه گریانم . . !🌸🖤


#میلاد_دکامین️