مجموعه شعر های کوتاه برای بیو و استوری و کپشن | پیشنهادی

‌
چون شدم صیدِ تو ، برگیر و نگهدار مرا.

- خواجوی‌ کرمانی️

«بد خواه کَسان هیچ به مقصد نرسد
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد!
من نیکِ تو خواهم و تو خواهی بدِ من،
تو نیک نبینی و به من بد نرسد.. :) ️

بیهودی نخور غُصه این دارِ فنا را
دریاب همین لحظه کوتاهِ بقا را️

بعد ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...
فرض کن بار دگر زلزله در بم بزند!️

خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش»
آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش
چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار تو !🤍️

‌
موجِ دريا ديده را از ريزشِ باران چه باک...؟

- صائب تبریزی
️

بعضی از سکوت ها باید ترجمه بشن!
️

حُفره‌ای بود پُر از خون وسطِ سینه‌ی من
مِهرت افتاد ب قلبم ضربان شکل گرفت...❤👥💍!

# مهدی رحیمی...! ️

شعر گذاشتن هنر نیست هنر خوندن شعره ️

میگن: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید....
حالا اونی که قدر میدونست ولی گرفتار شد چی؟؟؟️

امر به معروفم‌ نکن‌ معروف‌ من‌ چشمان‌ تو
دینم‌ لبت‌، فکرم‌ غمت‌، جانم‌ میان‌ جان‌ تو:)️

چو بفروختی از که خواهی خرید؟ متاع جوانی به بازار نیست️

+زیر باران خزان آنچه نباید دیدم
نیمه‌ٔ گم شده‌ ام بود
ولی کامل بود:)

️

میوه پخته محال است نیفتد بر خاک
هر که دل بسته به این دار فنا نیم‌رَس است️

اونجا که مولانا میگه:

هرکسی را همدم غم‌ها و تنهایی مدان
سایه هم راهِ تو می‌آید ولی همراه نیست!️

رک بگوییم از همه رنجیده ام
از غریبه و آشنا ترسیده ام
بیخیال سردی آغوش ها
من به آغوش خودم چسبیده ام:)️

سعدی قشنگ گفت:
دوست آن است که گیرد دست دوست
در "پریشان حالی" و "درماندگی"️

یک ترانه تویِ ماشین اتفاقی، بی هوا
گریه می‌اندازَدَت با اوجِ بی منظوری‌اش...🖤😅🫠🙂🥺
-فاضل نظری! ️

زمانه دوخت لبم را به ریسمان سکوت
که قیمتم بشناسد به امتحان سکوت

منی که خاک نشین بودم از تجلی عشق ...
گذشته‌ام از فلک هم  به نردبان سکوت

نهفته باید و بنهفتم آنچه را دیدم
که عهد عهد غم است و زمان زمان سکوت

- شهریار️

‹ بلدم ناز کشیدن بلدی ناز کنی؟
بلدی حال دلم را تو کمی ساز کنی؟
به دلم می‌کشم از طرح نگاهت غزلی
بلدی با نگهت در دلم اعجاز کنی؟
غزلی از تپش این دلِ خود ساخته‌ام
بلدی عشق مرا در دل خود راز کنی؟
دل من سوی تو پر زد، پر و بالش مَشکن
بلدی با دل من یك‌‌ سره پرواز کنی؟›️

افسوس که

هیچ وقت نفهمید کسی؛

چیزی که

انسان را

از پا در می آورد

تنهایی نیست

احساس تنهاییست️

تمامِ ناتمامِ مَن!
با تو تَمام میشوَم! ️

آن‌کَس‌که‌مَراکِراش‌خودمیداند،؛کُفرش‌به‌کنار،، عَجَب‌کِراشی‌دارَد😔😂:)️

ب هوش بودم از اول ک دل ب کس نسپارم
شمایل ط بدیدم، ن عقل ماند و ن هوشی...💕💚🕊!

#سعدی..! ️

#شعر🎢🌿

آن ک مست آمد
و دستی ب دل ما زد و رفت
خواست تنهایی ما را
ب رخ ما بکشد....💔🕊🙂! ️

نکند دست کسی
دست تو را
لمس کند!
کاش این دلهره
اینقدر
دل آزار نبود...! :‌)

- علیرضا اذر️

بھ‌قوݪ‌موݪـٰـانا
هࢪ‌چیز؎دࢪ‌خیـٰـاݪ‌بگنجد‌واقع‌است‌
پس‌تصوࢪش‌ڪن)!💙'✉️️

بعد مرگم هر کہ‌ شیون کند دور کنید،
همہ‌ را مست‌و‌خراب از مِۍ و انگور کنید!
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید . .
مست مست از همہ‌‌جا حال خرابش بدهید!
سر قبرم مگذارید بیاید واعظ ؛
پیر میخانہ‌ بخاند غزلۍ از حافظ،
جای تلقین بہ‌ بالاۍِ سرم دف بزنید،
شاهدۍ رقص کند جملہ‌ شما کف بزنید!
روز مرگم وسط سینہ‌ من چاک زنید،
اندرون دل من یک قلم تاک زنید،
روۍ قبرم بنویسید وفادار برفت . .
آن جگر سوخته‌ خستہ‌ از این دار برفت!️