متن های بلند شعر / بهترین متن شعر [پیشنهادی]

جلوه
اسیرجلوهٔ حُسنت که توآن جانان یار باشی
نگه دار لحظه هارا که تو آن جان یار باشی
سروسامان ماباشی مرا هرگز هیچ تو از دل
مرو ازدل که اشک آن چشم گریان یار باشی..
عارف..🌷💚🌷
️

پریشان
همچو زلفت دل را در عشق پریشانی کنی
نیست مراراهی گرچنان گنجی دربانی کنی
کی رسم در کوی وصل تو تا جان را فدا کنم
لحظه ای درخیال رویت سررا در بیابانی کنی ..
عارف..🌷💚🌷
️

مي گن اسبت رفيق روز جنگه
مو مي گويم از او بهتر تفنگه

سوار بي تفنگ قدرت نداره
سوار وقتی تفنگ داره سواره

تفنگ دسته نقره م رو فروختم
براي وی قباي ترمه دوختم

فرستادم برايش پس فرستاد
تفنگ دسته نقره م داد و بيداد️

این دل دیوونه کجاست؟
چه ساکت و چه بی صداست
یه روزی سر زبون داشت،
سرزنده بود و جون داشت،

همه براش میمردن،
براش قسم میخوردن،
عشق های آتشین داشت،
هزار تا همنشین داشت...️

از مهر، از آبان، دلم دیگر نمی‌ترسد،
از جمعه‌های ابریِ آذر نمی‌ترسد،
بی تو تمام فصل‌های سال دلگیرند . .
غم دیده از پایان شهریور نمی‌ترسد!
- محسن حیدری️

اگه ی روزی نوم تو
تو گوش من صدا کنه
دوباره بار غمت بیاد
که منو مبتلا کنه
به دل میگم کاریش نباشه
بزاره درده تو دوا شه
برهه
توی تموم جونم
که باز برات آواز بخونم.. 🦋️

گریه شام و سحر شکر که ضایع نکشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد️

لاله
آن حلقه ها که بینی در زلف مشکبارش
صد جان و دل ما را باشدبه جان نثارش
آن ماه لاله گونش تابد به دشت این دل
چون جان میان آتش عارف که بی قرارش ..
عارف..🌷💚🌷️

جمال
حُسن جمال روی تودراین زبان کجا رسد
سرور شادی از رُخت عقل به آن کجا رسد
چشمان شهلایت نگارربوده آن هوش سرم
هر چه که گویم از کمال شرح بیان کجا رسد..
عارف..🌷💚🌷️

تورا بس منتظر ماندم, اوتاندی لحظه لر مندن

بدان من دوستت دارم, اینان بو یاشلی گوزلردن

سفر از تو گذر از تو, فقط یول گوزلماخ مندن

فقط با یک نگاه تو, اوچاردی غصه لر مندن🖤️

پیش از تو جهانِ قافیه ویران بود

هر مصرع تازه از غزل بی جان بود،

عـشق آمد و زنده شد غزل وقتی ك

هجای تو در ضمیر ما امکان بود ‹🌱›
- آدل آبادلانی | 💓📙️

قصدم نشستن بود اما در کنارت. نه چشم انتظارت

قصدم شکستن غرورم بود. اما در آغوشت،نه زیر پایت

قصدم زندگی بود. اما با تو، نه با خاطراتت

قصدم پیرشدن بود. اما پابه پایت، نه به دستت


_قیصر امین پور:))️

با اشک هایت اسمان ابری شد
خورشید پنهان شد
ماه ترسان شد
چو تو ماه آمدی و این قصه آغاز شد
برای برگ های خشک و خاک هایی چو کویر
تو آغوش شدی
و در دل های ما خود را آشنا کردی و خود با ما ساز آشنایی
کوک کردی
پروانه بالش را بر زیر برگی ک تو آغوشش هستی بست
و پروازش را فراموش کرد و دوباره
به همان کرم ابریشمی باز گشت  ____(m. S) ️

سفید عین کف بهشت
اما هنوز بغز تو گلو منه چه زشت
آخه این روانی تو قصرم که باشه
غربت تازیانه رو میزنه بهش
لش مثل مرحوم توپاک هه
بیرونم یخ توم کولاک من شدم یه آدم آهنی منظوی مظلوم توپاک!! ️

در دل شب، ستاره‌ها نجوا می‌کنند
و ماه، آرام بر موج‌های سکوت می‌لغزد
باد، خاطره‌های دور را می‌آورد
و من، گم شده در دریای نگاهت،
به هر موج لبخندت دل می‌بندم.
گل‌ها به من راز تو را زمزمه می‌کنند
و باران، اشک‌های آسمان را بر زمین می‌نشاند
تا هر قطره‌اش قصه‌ای از تو داشته باشد
و من، در گوشه‌ای از زمان،
با عطر حضورت نفس می‌کشم.
هر نسیم، نوازشگر موهایم،
به یاد لحظه‌هایی که با تو بودم،
صدای خنده‌ات را در دل شب تکرار می‌کند.
️

دل تنگم
بجز آن فکر تو کردن رهی دیگر نمی دانم
من ازآن روی ماه تو ازآن خوشتر نمی دانم
به هر دشت وسرا باشی نشان روی توگیرم
چنان شیدازه عشق توکه پا از سر نمی دانم..
عارف..🌷💚🌷️

در جذبه‌ی نگاهت مجذوره تلخی‌ام و تو با تمایلی ادیب قرار بود که قرینه‌ام باشی
روزی که پاره‌های حیاتم را در پیاله‌ی اندوه سرشتند دانستم سرشاخ با سرنوشت خویشم و هنوز آن سیب کال را از شاخه نچیده بودم که رویایم در قاچ اولینش آشفت ...️

فراموش کردن کامل یک دوست تقریباَ غیرممکن است وحتی شاید غیرمحال است هدف اصلی فراموشی نیست بلکه پذیرش ادامه ای زندگی است باگذشت زمان حتی نمی توان آن نگاه و محبت رافراموش کردآن روزها شایدآن آمادگی را نداشتم تاپافشاری براین وصلت کنم اماتاآخر عمرنگاه مهربانت را ازیادنمی برم به خاطر عشق توشعرسرودم ودرآن سرودهاتوراصدا می زنم تورادرپردهای قلبم پرورش دادم وبایادتوزندگی کردم جان فدای آن نگاه ولب خنده مهربانت.
عارف🌷💚🌷️

آرزوی دیدار
غرعه به عشقت زدم دولت اقبال مرا
حافظ بگفتادروست شادی از فال مرا
مهرنکویت چه خوب رو به عاشق بیا
باتوفقط آرزوسر خوش ازاین حال مرا..
عارف..🌷💚🌷️

شروعی کن زنواکنون بکن کینه زقلبت دور
دررحمت بخودبگشامشو از حرف مردم کور

زمان زندگی محدود بکن چشم خودت را باز
مشو غرق فریب حرف مکن سفره ی دل را باز

چو دوست دشمن بگردد وای .تمام رازها،فاش است
دگر از دست تو رفته مگو که او ز عیب پاک است

بدان دوستی چه خوب است و بدش از زهر بدتر باد
بگویم حرف خود با شعر که این جمله مبر از یاد

بکن حرف دلت را خاک که این باشد دوای درد
دگر افشا نخاهد شد چنین حرفت که آرد درد
سروده ی خودم

️

آن‌قدَر تنگ مرا بفِشار
آن‌قدَر طولانی مَرا بنَمای
آن‌قدَر پُشت‌ِهم برایم سُخن بِگوی
که هیچگاه نَتوانم حتی لَحظه‌ای را برای
دردِ چاقویَت که در سینه‌ام فرو می‌رفَت،
درَنگ کنم...؛️

دلم میخواهد تورا مخفی کنم مثل سرباز گمنامی که زیر خلوت
خاک که بعداز سال‌ها تکه استخوانی پلاکی چیزی از او پیدا میشود دلم میخواهد شاعری باشم که در جبهه‌ی دفترش برای
آیندگان تو را می سراید:)😔🥀️

شیدا
هر که درآن دشت گلت سر گردان شده
همچو من از عشق بی سر وسامان شده
دل که در آن باغ گل روی تو مست شده
با نگاهی به آن سر زلف گل تو حیران شده..
عارف..🌷💚🌷️

مثل بو بودم، خالصانه و بچگونه دوستت داشتم.
مثل اولاف بودم، از گرمای عشقت میسوختم.
مثل تام بودم، هر روز میدویدم دنبالت.
مثل وودی بودم، از همچیم برات گذشتم.
مثل ماریو بودم، همه جا دنبالت دوییدم و آخر بهت نرسیدم.
مثل بی‌مکس بودم، همیشه میخواستم خوب باشی.
مثل دوری بودم، همه چیو فراموش کردم جز تو.️

تا زمانی کـه رسیدن بـه تـو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست کـه جریان دارد
زندگی درد قشنگیست بـه جزء شبهایش
کـه بدون تـو فقط خواب پریشان دارد
یک نفر نیست تـو را قسمت مـن گرداند؟
کار خیر اسـت اگر این شهر مسلمان دارد!

ادامش در پست بعدی️

دریا رود‌ها را به هم می‌رساند
باد ابر ها را
و شعر، کلمات را
همیشه وسیله ای هست که دوچیز را
به هم می رساند ببین چه دور
چه دیر
ما به هم می‌رسیم
که رودیم که ابریم که کلمه‌ایم .️

وفادلدار
آن روز که ازروی وفا با عشق دلداری نمود
با مهر با شوق درون یک دم وفاداری نمود
اول به لب خنده رخش آورد به دل مهرگُلش
یک لحظه جام پرز می آوردو غمخواری نمود..
عارف..🌷💚🌷️

من را ببخش آن گونه که باید ، نبودم
مردی که بابای تو می‌خواهد نبودم
مردی که با اسب سفیدش شاعرانه
از راه‌های دور می‌آید ... نبودم غول چراغ قصه‌های کودکی که
زورش به رویاهات می‌چربد نبودم..سارا به دارا می‌رسد ، دارا نبودم
اما خدایی هر چه بودم بد نبودم باید همین امشب حلالیت بگیرم
غسل شهادت کرده‌ام ، شاید نبودم

-محسن‌حیدری️