مجموعه شعر های کوتاه برای بیو و استوری و کپشن | پیشنهادی

قایق های کاغذی در دریا غرق میشوند
دریا زیادی خودش را جدی گرفته است🧊️

‌
خوش است مستی و آن روزگار بی‌خبری‌...

- ‌امیر ‌معزی ️

گمان‌نکن‌شادیم؛
آنچه‌میبینی‌رقص‌ماهی‌بر‌سر‌قلاب‌است🖤🦈.:️

من دهان بستم،تو باقی را بدان...
_مولانا️
#F_A️

دیگر مهم نیست باد چگونه می وزد
من تمام کشتی هایم را فروخته ام..️

نشدم تنها بعداز رفتنت
چون کشت مرا درد رفتنت🖤️

خداوندا
مرا
آن
دِه
که
آن
بِه...

- حافظ
️

یوسف در چاه افتاد
تو در قلب من
او عزیز مصر شد
تو عزیز من🌹️

گَـر نـِگهـدار مـَن اَسـت آنـکه خُـودَم مـی دانـَم
شـیشِـه را دَر بـَغَل سَــنگــ نِـگَـه مـی دارد️

از شروع این جهان مرد از پی زن می‌دوید
از پی مردان دویدن را ، زلیخا باب کرد♥️️

با عجله داشتم می‌دویدم
خوردم به یک چیزی
آدم بود!
منتظر بودم بگه
مگه کوری
دستش را به طرفم دراز کرد
بهم دست داد
و لبخند زد
فکر کنم انسان بود️

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم
جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینم
سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم
بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم
سینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم
من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر️

غم مخور جانا در این عالم
که عالم هیچ نیست...

- ‌ملک‌الشعرای‌ ‌بهار ‌️

ا؋ـتاבـہ בرختے کـہ بـہ خاڪ خوב مے بالیـב
از בاغ تبر بـہ خاڪ خوב مے نالیـב
گـ؋ـتا چـہ کسے بـہ ریشـہ ات زב
گـ؋ـتا همانا کـہ زیر سایـہ ام مے خوابیـב️

آن دوست که مَست از غَزَل خوانیِ ماست
مَدهوشِ شرابِ شِعر عِرفانیِ ماست


بایَد بِدانَد او ، در اِقلیم اَدَب
سُلطانِ سُخن مُشفِق کاشانیِ ماست .
️

‌ساده دوست بدارید اما ساده از دست ندهید...️

[گر تو گرفتارم کنی، من با گرفتاری خوشم ؛
دارویِ دردم گر تویی، در اوج بیماری خوشم! ]

- مولانا -️

می‌خواستم برگ سبز کوچکی باشم
در چایزارهای لاهیچان
تو با سر پنجه های نور
مرا بچینی
دم کنی
لب روی استکان لبم بگذاری
بنوشی ...❤️‍🩹🖇

- ریحانه جهانی️

‏بهترین توصیف از وصال هم می‌رسه به فروغ فرخزاد که میگه:
نمی‌دانم رسیدن چیست، اما بی‌گُمان مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می‌شود.

️

-گاهی مرگ شوخی می‌کند، نقاب می‌زند و می‌شود دلتنگی...️

ادامه شعر:
ای داد بر من !
صورتی ام به خاطر آبی جدا شد از من
حال گشته است قرمز تنها
او نیز مانند من گشته اسیر
در آن سوی جهان رنگ ها
شد جداییِ دیگری پیدا
رنگی به نام مشکی جدا شده است
او هم سفید را تنها گذاشته است
آنان چقدر ترکیب خوبی بودند
حیف،حیف که فعل آنها نیز شده است (بودند)
قرمز با مشکی بیرون آمد ز تنهایی
حال سفید مانده است به تنهایی
تو چه دیده ای کار خدا را ؟
شاید سفید تکمیل کند این رنگ را
ادامه اش هم هس...️

اونجا که فروغ فرخزاد میگه:

تا به کی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شبهایم را
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش️

گاهی بخشیدن به معنای ارتباط دوباره نیست! گاهی میبخشی تا رها بشی از بار سنگینی که فقط روی دوش های خودت سنگینی میکنی میبخشی تا فراموش کنی میبخشی تا بغض گلویت را رها کنی. ️

فقط اونجا که مولانا میگه :
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگ رخت زمانه زندان منست

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان منست️

اشـ‌تـ‌یـ‌اقی کـ‌ه بـ‌ه دیدار تو دارد دل من
من دانـ‌م و دل دانـ‌د و دل دانـ‌د و من دانـ‌م
و بـ‌س°☆🌘☆°️

من که باشم چه نباشم کار دنیا لنگ نیست
من بمیرم یا نمیرم که هیچ‌کس دلتنگ نیست


️

((به اندازه باور های هرکسی باهاش حرف بزن بیشتر که بگی تورو احمق فرض میکنه"))🥺🧸🫧🩶️

قاصدک‌های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد🫠🙂🖤✨️
-فاضل ‌نظری!️