تو میتونستی کسی باشی که کنار من میخنده. میتونستی کسی باشی که درکنارش یکی یکی پله های ترقی رو میریم بالا. میتونستی گرما باشی تو سرمای زندگی. میتونستی بارون باشی رو آتیش دلم. میتونستی شیرینی باشی رو تلخی تقدیر. میتونستی رویا باشی وسط کابوسای شبانه. میتونستی حامی باشی میون گرگای دوروبر. میتونستی مسکن باشی وسط این همه درد بی درمون. تو میتونستی درمان باشی. ولی شدی یه بیماری لاعلاج که هرجا میرم میگن: "شرمنده کاری از ️
روزای سختیه صبرم تموم میشه اعصابم خورده حال روحی افتضاحه تحمل میکنم به اجبار یه اجبار که اخرش امیدواریم یه نور یه نسیم یه شادی یا یه خنده از ته دل باشه خسته از گذشته و حال فقط امیدواریم
شده هرچی اتفاق بیفته باذوق برا یه نفر تعریف کنی ؟! ولی مدتی که می گذره دیگه اون یه نفر نباشه و هرچی میشه همش حس کنی که نیست ،ذوق رو میکنی هاولی میگی اگه اون بود بهش میگفتم باهم ذوق میکردیم:)️