گفت : ‹ بالاخره که فراموشش میکنی ؛ اینجوری نمیمونه . . . › نفس عمیقی کشیدم و گفتم : ‹ یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره . . . با اینکه نیستن ؛ با اینکه رفتن ؛ ولی هیچوقت خاطرهشون تموم نمیشه . . . › گفت : ‹ ولی همین که نیستش ؛ کم کم همه چی تموم میشه . . . › گفتم : ‹ بودنِ بعضی از آدما ؛ تازه از نبودنشون شروع میشه . . . › ️