مجموعه شعر های کوتاه برای بیو و استوری و کپشن | پیشنهادی

پاي اگر فرسودم و جان كاستم
آن چنان رفتم ك خود مي‌خواستم
هر چ گفتم جملگي از عشق خاست
جز حديث عشق گفتن دل نخواست...🦋🌚🫀🖤🕊

هوشنگ ابتهاج...! ️

یک شب مرا می سوزی و
یک شب تماشا می‌کنی
با گریه می‌پرسم: چرا؟
با خنده حاشا می‌کنی..️

یه جا خوندم خیلی قشنک میگفت:

گــر بــه دولــت بــرســی، مــســت نــگــردی مــردی️

اونجا که سعدی میگه:

لیکن چه کنم گر نکنم صبر و شکیب؟

-سیتا ️

کور شوم اما نبینم בست تو را בر בست בیگر️

دیگری از نظرم گر برود،باکی نیست
تو که معشوقی و محبوبی و منظور،مرو:)️

کارِ مرا به نیم نگاهش تمام کرد
بنگر چه میکند نگهِ ناتمامِ او...️

خوشا دردی که درمانش تو باشی...

خوشا راهی که پایانش تو باشی....

خوشا چشمی که رخسار تو بیند.....

خوشا ملک ای که سلطانش تو باشی ......

خوشا آن دل که دلدارش تو گردی رو.......

خوشا جانی که جانانش تو باشی........

بی نهایت تا قیامت دوستت دارم عشقم..........

️

#شعر🌹
#هوشنگ_ابتهاج


رفت و از گریه‌ی توفانی‌ام اندیشه نکرد 
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت 
 بُوَد آیا که ز دیوانه‌ی خود یاد کند
 آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت 

️

« در دل و جان خانه کردی عاقبت..! »

-مولانا️

از چهره ى تو
چیز زیادى یادم نیست
جز این که
اقیانوس آرامى
ریخته بود بین چشمهات
و روى طراوت لب هات
زمزمه ى تردى بود
که گنگم مى کرد
و نمى گذاشت
از چهره ى تو چیز زیادى
یادم باشد

️

اونجا که سجاد سامانی میگه:
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى كردم كه بفهمانم و فهمیده نشد

-سیتا️

گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود

تو بخوان ، مرغ چمن !
بلکه دلی باز شود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌️

درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند️

سارتر زمانی نوشت:(زندگی در ورای نومیدی اغاز میشود..)️

دوستت دارم و جز صبر ندارم راهی
چشم، تا آمدنت خیره به در می‌ماند️

دِلـکَم غُـصه نَـخور، غصه دگر کار (طُ) نـیست.!
تـو هَـم از یـاد بِـبَـر ، آن کـه دِگَـر یـاد (طُ) نـیست...👩🏻‍🦯️

مرا دردیست اندر دل، که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد️

اگر هزاران سال نوری بتابد بر ماه،ماه ازعاریت او ذره ای نیفزاید. “مولانا️

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی
از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی.

- خواجه نصیرالدین طوسی️

.این که گویی به دلم، کور و کری را چه کنم؟
این که این گونه زمن، دل ببری را چه کنم؟

قهوه های قجری ریخته ایی با چشمت
اولی را بخورم، آن دگری را چه کنم؟

دام عشقت به صف آرد همه عشاق رقیب
چشم خندان ز ره فتنه زنی را چه کنم؟

من همه ناز تو را با دل و جانم بخرم
ناز چشمت به کنار، عشوه گری را چه کنم؟
️

هرکسی خواهد رَوَد در مکتب عشقِ "حسین"
ثبت نامش را فقط "عباس" امضاء میکند !️

::زجه::
امشب فریاد از خزانم

رسد به گوش باران

گویا باران زده به درختان

با گریه هایم هم صدایند

نعره زنم به کوه ها

نعره زنان بلرزند

چشمانم شده پر درد

هر که بیند بترسد

نیست در توانم چاره ی دل بپرسم

سفره ی دل وا کنم از عاقبتش میترسم

تشبیه دنیای من تنگ بلور کوچک

من و اندیشه ام ماهی بزرگی

که تنگ شده براش تنگ.️

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـاز عالم تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم؛ تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من این حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم...
~قیصر امین پور️

°🧡🎻✨°
ما عاشق اگر بوديم
بى واژه نمى مانديم،
ديوانگىِ هم را بيهوده نمى خوانديم

#فروغ_فرخزاد 🌻️

تیشه داند که چه‌ها بر سر فرهاد آمد.️

طَراوت می‌دهی با بودنت شعر ِ پریشان را !️

‌
اگه باهم قهرید و میخواید آشتی کنید پیشنهاد میکنم از این بیت سهراب سپهری استفاده کنید که میگه: تو مرا ياد کنی يا نکنی، ‏باورت گر بشود گر نشود حرفی نيست؛ اما نفسم می‌گيرد، در هوايی که نفس‌های تو نيست..️