و شبی هم من عشق را یافتم آن شب آسمان از محنت ابرها سنگین بود. و ماه، کامل می تابید. در هیاهوی سکوت نیمه های شب کسی آرام در گوشم زمزمه کرد: آن ستاره را می بینی؟ درخشان و زیباست. رد نگاهش را که پیمودم به آینه رسیدم. مرا قاب گرفته بود. ساده، شلخته، غمگین.️
محبوب من! هر وقت تونستی برف رو سیاه و کلاغ رو سفید کنی، هر وقت تونستی آتیش رو ببوسی و توی آب نفس عمیق بکشی، هر وقت تونستی اشک سنگ و شادیِ غم رو ببینی؛ همون لحظهام، من، تورو فراموش میکنم...:)️