درد، تیشه بر استخوانم می زند… گریه امانم نمی دهد… سنگدل! بیا و ببین… چگونه مرگ، مرا به آغوشِ خویش می خواند! آخخخ از این همه بی وفاییَت… حالا بگو به قلب عاشقم چگونه بفهمانم که آغوش تو جای من نبود !️
☾ امشب را منتظرت میمانم... همان جا ایستگاه آخر آسمان ، کنار ماه! تمام دلخوشی این دل ناخوش ؛ چمدانیست پر از خاطره... مبادا دیر کنی؟! میخواهم از وابستگی ها و دلبستگی هایم بگذرم و برای همیشه بروم... دیر بیایی ؛ از من چمدانی میماند و پیراهنی که گل هایش با یادت شکوفه میزند...!️
بعضي چیزا تاریخ انقضا ندارن؛ مثلِ گوش دادن به موزیک مورد علاقهات کنار کسی که دوستش داری، مثل شیرکاکائو خوردن و دراز کشیدن روی چمنای خیس، مثل ترکیب بوی خاک و بارون، مثل خنکی اون طرف بالشت، مثل محکم بغل کردنت وقتی دلم گرفته، مثل گرفتن دستات، مثل دوست داشتنت.💙🫂