تو به وضوح میبینی که آدمها با سرعت به سمت چاهها و چالهها پیش میروند، تمام تلاشت را میکنی و بالا و پایین میپری تا مگر مسیرشان را عوض کنی. به لبهی چاه میرسند، به گریه میافتی، خشمگین میشوی، غمگین میشوی و آخرین زورت را میزنی، باز هم نمیفهمند و حتی از تو دلگیر میشوند و تصور میکنند که تو بدخواه آنانی! به چاه میافتند، تو طنابی برای نجاتشان نداری، چون آدمی که با میل خودش به چاه رفته را نمیتوانی قانع کنی ک️