بعد تو آسمون آبی نیست جز غم دیگه انتخابی نیست
فهمیدم که بدتر از عشق دیگه هیچ سرابی نیست
صبح شد و هرکس در پی کار خویش است
غیر دوست که به فکر دوست خویش است
"امیر*
مردی که شعر میفهمد!
عشق را میفهمد
و زن را هم.
آنچه با آیینه خواهم گفت، آهی دیگر است
️
دلم می خواست
تا یک شب بگویم “دوستت دا…” نه
امان از عقل مغروری که ما را تا جنون برده.
دزدی بوسه،
عجب دزدی خوش عاقبتیست
که اگر باز ستانند،
دو چندان گردد …
و لرزشِ چنگت بر گیسوان من
تمام بیدهای جهان را مجنون خواهد کرد !
شرط عشق جنون است! ما که ماندیم، مجنون نبودیم...
️مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید ...️
این زن که میبینم در آیینه
این آدم بیوصله، بیپینه
این ظاهر خندان و بیکینه
باور کنی یا نه...
خود من نیست!
-طاهره اباذری هریس
️ز ما آن چشم وابرو میبرد دل
لب و دندان و گیسو میبرد دل
بت فایز ز وضع و طرز رفتار
نه من دل دادهام او میبرد دل
رویِ سطرِ آخرِ گریههاش
خواب رفته است شاعر
•رضا کاظمی
خواهی نشکند دلت از سنگ مکافات نشکن دل کسی را که در این خانه کسی هست
️رو سر بِنه به بالین تنها مرا رها کن ؛
ترکِ منِ خرابِ شبگردِ مبتلا کن💫