مجموعه شعر های کوتاه برای بیو و استوری و کپشن | پیشنهادی

‌ ‌
« برروی‌ِ فرش ِ مسجد‌و در فکرِ مویِ‌ تو...
بیچاره‌ آن‌ ك‌ به‌ ما گفت‌ التماس ِ دعا !
‌️

قلبی🫀 را که خودتان در آن هستید را آوار نکنید٫

با تشکر🖤➖️

" تا شاگِردی نَکُنی اُستاد نَخواهی شُد."️

وقتی می خوای بهش بگی دوست دارم بگو :
:)
تورا من دوست می دارم. بدون نقطه ای در انتهای سطر
&️

‌
مرا هیچ از وطن محبوب تر نیست...

️

کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار می‌شویم
هر صبح!

"احمد شاملو"️

شروین خیلی قشنگ میگه :

《میخام هرجا باشی خوب باشی

بدونی تا تهش منو داری !》
️

چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی

"سهراب سپهری"️

سرزمینم
صبوری
کن؛
دوباره
خواهی
درخشید،
حتی
از
دل
خاکستر!
‌️

تو که آهنی،هَرَزگاهی زنگ بزن..!️

تو شُدی تَنها دلیل مَن برای ادامه دادن...:)))️

او که همدردم شده
گویا خودش هم، درد بود
او خودش زخمِ همان
مرهَم که می آورد بود.️

لبِ خاموش، نمودارِ دلِ پُر سخن است...

- صائب تبریزی
️

....امدی حال ما را دگرگون کردی جانم .....️

‏مثل مردابِ غمگینی که نیلوفر نداشت
حالِ من بد بود اما هیچ کس باور نداشت . . .️

هر لحظه جهان دارد، از حُسنِ تو آشوبی...

- فروغی بسطامی
️

از جهان مانده فقط جان که مرا ترک کند🙃️

مُهم نیست بآد از کجا میاد،مَـن کشتی هام رو فروخـتم️

.
این صبر که من میکنم افشردن جان است.️

صبح یعنی پرواز !
قد کشیدن در باد
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریک است ؟
گام اگر برداریم
روشنی نزدیک است...!

- سهراب سپهری️

گفتم:
ط شیرین منی
گفتی:
ط فرهادی مگرررر🥲️

-تو‌خندیدی‌وقتی‌داشتم‌می‌سوختم؛
حالا‌نوبت‌منه‌لبخند‌بزنم‌روی‌خاکسترت.
️

ارباب روحی فداک
اقا جونم فدات
من یه روزی میمیرم برات
حسین حسین حسین

یک رباعی از امیررضا نوریان️

مثل یک موسیقی زیبا در تاکسی بودی!
نصفه گوش دادم. کمی از آن در خاطرم ماند،
و تا آبد آن را پیدا نکردم...️

و به کوتاهی امروز قسم
که بلندای شب شهر
به سر خواهد شد.
️

قدرت تحمل هر کس را
از میزانِ سکوتش بسنجید
آنان که هیاهو می کنند
بار هیچ چیز را به روی شانه های خود تحمل نمی‌کنند

"احمد شاملو"️

آمدم بگویم فقط کمی خسته ام
که دیدم این میزان درد نمی‌تواند تنها ناشی از خستگی باشد
آمدم بگویم دیروز فهمیدم سنگ هم می‌شکند
که فهمیدم قلبم انگار هنوز هم آنقدر ها سنگ نشده
آمدم بگویم در آغوشم بگیر
که دیدم آغوش مرگ گرم تر است...️

مدت هاست...
ایستاده‌ام بر فرازِ اتفاقی
که نمی افتاد...️