میترسم بیایی و دیر شدہ باشد میترسم بیایی و شاعرانگی را لای موهای سپید و چروکهای ریز و درشتِ گوشهی چشمانم از یاد بردہ باشم آن وقت تڪلیف آن همہ ڪلمہ چہ میشود؟
تڪلیف آن همہ احساس ڪہ بغض میشوند و راہ خروج ندارند؟
اگر دیر بیایے و چشمانت فراموشم شدہ باشد چہ میشود؟
باشد همہ ڪارهایت را ڪہ تمام ڪردے بیا اما نہ وقتی، ڪہ بہ تنهاییِ وفادارم ا️
میدونـی قشنگیش کجاست؟ با هم ادامه دادن ، با هم تلاش کردن ، با هم درستش کردن ، با هم جـلو رفـتـن ، با هم رسیدن ، با هم موندن ، وگـرنه چشـم هر روز یکـی بـهتـرشو میبینه!️
تو ضربان قلبِ منی🫀 نوری توی تاریک ترین لحظات زندگیم و اون حسی که باعث میشه هرصبح بخاطرش بیدار شم ، من این زندگیِ تکراری رو کنار تو جوری میگذرونم انگار هر روز روز اوله همینقدر با انگیزه و اشتیاق🫂️