چشم هایت، دو گوی رنگی است لب هایت، شیرین تر از هرچه هست دست هایت، داغ به مانند تنور رنگ پوستت، براق چون بلور بوی عطرت، مستم میکند مرا به دور از آنچه هستم، میکند دل، تو را دید و ز دنیا خسته شد چشم، بجز تو به روی همه بسته شد عقل آمد و گفت، کمی دوری نیاز است دل اما بگفت، عشق از عقل سوا است️