متن های شعر عاشقانه / جدیدترین متن شعر عاشقانه [آذر 1404]

تا دلم خانه ی یار است نترسد از هیچ !️

هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست.️

یآرانگآهم‌میکنی ؟
‌‌‌‌ ‌ ‌دلتنگِ‌چشمآنِ‌‌توام ؛️

مینویسم یک غزل در بابِ عشق
نیست رنگے بهتر از مهتابِ عشق

عاشقم شاید ڪه مالک گشته ای
این فضاے سینه را اربابِ عشق

مے شڪوفد نسترن در باغِ دل
قلبِ پاڪم مے شود بے تابِ عشق

عشوه ات پُر شور و لبخندت ملیح
رنگ و بویت عِطرِ هر محراب عشق

گاه نم نم مے چڪد باران ولی
قطره ها زیبا ڪند آداب عشق

خوب میدانم ڪه گلبانگِ اذان
نغمه اے زیبا شود در خوابِ عشق

آنڪه عاشق بوده مے فهمد مرا
صد غزل دارد دل از مضرابِ عشق
 ‌ ‍ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‍️

خویش را گم کرده‌ام بعد از تو در آوار خویش!
رحم کن! می‌ترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش از این، دیگر مگو
«اشک می‌ریزد برای گرمی بازار خویش»
آن‌چنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش
چهره‌ای دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست
خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار تو !🤍️

عاقِبَت از عِشقِ تو اهلِ کِلیسا میشَوَم
میکِشَم دَست از مُسلمانی یَهودا میشَوَم..
آن قَدر در کَشتیِ عِشقَت نِشینَم تا سَحَر،
یا به ساحلِ عِشقَت رِسَم یا غَرقِ دریایَت شَوَم(:️

ıllıllı دوباره پاییز ....
دوباره خیس میشوم زیر این چتر تنهایـے ღ
عاقلان میدوند تا سرما نخورند ...
اما می دانی !
منِ دیوانه ⦳
بدون دست های یخ زده ات ♡
زیر این باران
آتش میگیرمـ٨ـﮩـ۸ـﮩ️

آلوده‌ام بہ تو
مثل چشمانت بہ خواب
مثل هواے تهران بہ ریزگرد و غبار
محڪومم بہ تو
مثل بیچاره‌اے بہ سرنوشت
زندانے بہ حبس ابد
بیمارم بہ تو
مثل خودم بہ چشم‌هایت
خودم بہ آغوشت
بیمارم بہ تو
مثل خودم بہ خودت ...

•. 🌘 ☆ .•️

میگه که نهنگی دید مرگش را
ولی دل را به ساحل بست
من از پایان خود آگاهم اما
دوستت دارم ❤️‍🩹🫂🖤🖤️

سیاه اگر چشم تو باشد ، روشنای من است .️

شهرى كه چشم به راهت بود ‏ويران شد ؛
ديگر آمدن و نيامدنت ‏هيچ فرقى نمى‌كند.🤍

-نورالله گِنچ️

زمین
از دلبران خالی‌ست
یا من چشم و دل سیرم...؟
که می‌گردم ولی زلف پریشانی نمی‌بینم...؟
-فاضل نظری️

دِلتَنگَم و دیدٰر تو دَرمانِ مَـن اسـ☆ت️

جز راهِ تو، راهِ دیگری دارم؟ نه
جز عشق، گناهِ دیگری دارم؟ نه
هر جا بروم دوباره برمی‌گردم
من جز تو پناهِ دیگری دارم؟ نه
️

«هر چند عیان است، ولی وقتِ بیان است!
عشق تو گران‌قدرترین عشقِ جهان است!»️

دِلْ به دِلَْبر دادم و دلدار، دلْ را دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد، دلْدار پا از دلْ کشید

دلْ به دنبال دِلَشْ، دلْ‌دلْ‌کنان دلْخونِ دل
دلْ ز دلبر خواستم، دلبر دلْ از این دلْ برید

دلْ شکست و تیره روزی شد، نصیب دلْ، دِلا
دلْ در آتش سوخت، دلبر بی‌مهابا شد، پرید

حالْ، دِلْ ماند و غم دِلْدار و اینْ دِلْداده، آهْ
داده دِلْ، این دِلْ، دِلِ دلْدار، مُفتْ این دِلْ خرید

دل شکست، دلبر بریدْ و دِلْ ز دلبر سوخت، دلْ
دِلْ بما️

کرَم یاد آوری یا نه...
من از یادت نمی کاهم...
تو را من چشم در راهم...️

انگشت به دهان مانده‌ام از قاعده‌ی عشق ،
‏ما یار ندیده، تبِ معشوق کشیدیم . . .️

مثل تهران که بغل کرده دماوندش را
حل‌شدن در دل معشوق که ایرادی نیست !:))🫂🥺🫀
️

اگر کوه ها کر نبودند اگر اب ها تر نبودند اگر باد می ایستاد تورا ای دور از دور یکبار دیگر میدیدم:)️

بی خجالت بغلم کن وسطِ مردمِ شهر!بخدا عشق به رسوا شدنش می ارزد🤍...️

" تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد
نسیم روحِ تو در باغِ بی‌جوانه‌ی من🖤 "
️

با پای خود آمدی ؛
اما کنون پایی برای
رفتن نداری جانِ دل .️

‌
جان به وصالت دهم گر تو بخوانی مرا....

فیض کاشانی️

گفتم سخنت
گفتا شنیدن دارد
گفتم لب یار ، گفتا مکیدن دارد
گفتم ز جامه خود پرده برداشت؟
گفتا حکایتیسیت ، دیدن دارد! ️

بر مغزم بحبحه انداختی و
چشمانم له له دیدنت را میزنند
گر بیایی زبانم ناخوداگاه
به به و چه چه را زمزمه میکند!
️

بوسه ای برمن بزن ، من هم چشم میبندم؛
توهم شتر دیدن ندیدن را استادی دگر!:)️

یاد تو، حس قشنگی‌ست،
که در دل دارم
چه تو باشی، چه نباشی،
نگهش میدارم️