متن های شعر / جدیدترین متن شعر [آذر 1404]

چَشـم بَستـہ مےتَـوان از هَـر اِتِفـاقـے پَریـد..اَگَـر دَستـانِ پِـدَر باز باشَـد..:)

.

میان خوف و رجا حالتی است عارف را
که خنده در دهن و گریه در گلو دارد..

‌
مانعِ ریزش این گریه نمی‌دانم چیست
که جگر بر مژه می‌آید و پس ‌می‌گردد :)

حال مرا از شعر هایم بو نخواهی برد، من پشت شعری که نخواهم گفت میمیرم...

گَر نباشد رنگِ رویا به چه دِل باید سِپرد :)؟!

چه زیبا گفت مولانای جان: هزار بار... گر پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود گر دلی بیازاری...

تُ،در کنار خود نبودی نمی دانی در کنار تو بودن چه عالمی دارد...

این که بهار است یا پاییز 
چه فرقی می کند 
بی تو هر فصلی نامش مردن است ...

زمستان میرود 
بهار می‌آید 
دلتنگی میرود
دلتنگی جدید می‌آید...

درخت با بهار و ماهی با آب زنده است و من با حرفاهای تو...♥️

من 
بهار مي شوم
تو با لبهات
بر تنم شكوفه بزن...

صبح است و هوای دل من مثل بهار است 
پلکی بِزن و صبح بخیرِ غزلم باش ... 

.
بخند تا از عطر تو
لبریز شود بهار 
بخند که این صبح
به لبخند تو زیباست.

من اگر
به فصل آغوش تو برسم
بهار می‌شوم 
شکوفه می‌دهم 

 • حمیدرضا عبداللهی

خمر من و خمار من
باغ من و بهار من

خواب من و قرار من
بی تو به سر نمی شود

• مولانا

گل بی‌رخ یار، خوش نباشد؛
 بی‌باده بهار،
 خوش نباشد…!

• حافظ
 

زندگی چون قفسی است ، قفسی تنگ ، پر از تنهایی...

شاملو میگه: تنها ک شدی با دوست داشتنم بازی نکن من در پی بی حوصلگی هایم♾🌸 [باتو زندگی ها کردم+•|]

و تو معروف،
به بیگانگی ات با
با دلِ رسوای منی...!

مَرا که مستِ توام 
این خُمار خواهد کشت ..

باعث خوشحالی جان غمین من کجاست؟!!

• وحشی بافقی

میزنم ساز و تو جانانه برقص...

خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند

[مولانا]  

و همه‌ی چشم‌هایی که تو را می‌بینند،کاش چشم‌های من بودند..

اینجانمیشود 
تو را نداشت 
و زنده ماند
باور کن ... !

از من تنها تر فقط یک نفر است
تویی که در دل یک تنها،تنها شدی...

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید..