هوا طوفانی و بارانی ام من درون خشم خود زندانی ام من چه فردای خوشی در خواب دیدیم تمام نقشه ها بر آب دیدیم من و تو ، من تو نسل بی پرواز بودیم اسیر پنجههای باز بودیم همان بازی که با تيغ سر انگشت به پیشه چشمان من تو را کشت تمام نقشه ها را فنا کرد دو دست دوستی مان را جدا کرد دوباره اول مهر است پاییز گلوی آسمان از بغظ لبریز من و میزی که خالی مانده از تو و گل های پژ مرده سر میز️
میدانم ک شبی خواهم رها کرد جهان پر اظطرابم را:) میدانم ک گر در این جهان برای ت نشدم حتما در آن دنیا تورااا عاشقه خودم میکنمم بعد رهایت تا حال من در آن دنیا ب تو دستتت بدهد:)🚶🏽♀️️