زندگی'تا چهار ماه پیش ، برای من فقط نفس کشیدن بود اما وقتی برای اولین بار در چشمانت گم شدم ، معنای زندگی برای من هم تغییر کرد . زندگی من شد چشمانت اما حالا ، هرچقدر تلاش میکنم نمیتوانم به زندگی ساده خود برگردم و برق چشمان مهتابیت را به فراموشی بسپارم - ژنرالِ تو.️
کل چیزی که میخواستم این بود که بتونیم با هم باشیم. ولی میدونم برای این که به این مجبورت کنم زیادی دوستت دارم. تنها نگرانیم برای بعد از رفتنم اینه که کسی که مستحقت باشه رو پیدا نکنی، که کسی پیدا نشه که مثل من بخوادت... مثل من نگاهت کنه.... میترسم.... نکنه من برم کسی نباشه برات بمیره پیرمرد..!️