من قهقهه هایم را می خواهم… شکستم، آنجا که از انسان ها دل کندم و رو به خدا کردم اما انگار خدا هم سرش شلوغ بود خدایا امروز از تو هم گله دارم بزرگترین آرزویم، کوچک ترین معجزه ات بود چه شد پس پشتم را به که گرم کنم؟ همه ی آرزوهایم را دور ریختم حال فقط خنده هایم را برگردان
نصف آدمایی که باهاشون در ارتباط بودم دیگه بهم پیام نمیدن و کمرنگ شدن چون حالشون با کمک من بهتر شده و حالا دیگه بهم نیازی ندارن؛ من فقط برای تخلیه افکار منفی و حضور تو بدبختیا و درک کردنِ غماشون به کار میام، گذروندنِ خوشیهاشون با بقیه حال میده. ️
حس یه غریبه توی یه کشور کوچیک رو دارم. من هیچ وقت مرکز توجه توی جایی نیستم. البته این خوبه که الویت نیستم و کسی بهم توجه نمیکنه. من همیشه غریبم، کسی منو نمیشناسه حتی نزدیک ترین ادم های زندگیم تا دورترین ادم های زندگیم. دوس دارم برم اتاقم، گوشی دستم، ایرپاد تو گوشم، چشام به پنجره اتاق خیره، ذهنم به عمیق ترین نقطه قلبم فکر کنه، و تو ارامش و خلسه خودم باشم، توی تاریکی خودم و اتاقم
گرگ روزگار بودیم حال که توبه کرده ایم حتی آهوها هم برایمان خط و نشان میکشن آهای کلاغ برو به آهو ها بگو در قلمروی من با احترام عبور کنند شاید حقیقت باشد که تـــــوبه ی گـــــرگ مرگـــــــ است... ️