آدمای دورش کمتر و کمتر میشدن اما براش مهم نبود.
معتقد بود اگه خودشو داشته باشه
عملا کم و کسری نداره و بازم میشه زندگی کرد.
بی احساس یا بی رحم نبود،فقط رو ادما حساب نمیکرد.
ته داستانو خوب میدونست، دیگه امیدش فقط به خودش بود.️
معتقد بود اگه خودشو داشته باشه
عملا کم و کسری نداره و بازم میشه زندگی کرد.
بی احساس یا بی رحم نبود،فقط رو ادما حساب نمیکرد.
ته داستانو خوب میدونست، دیگه امیدش فقط به خودش بود.️
3.0
فلسفی روانشناسی خودکفایی استقلال عاطفی واقعبینی تاوشخصیت