من تاریخ آن شبی که از اعماق وجود گریستم خوب بخاطر دارم. بخاطر ان شب ، به خاطر فردای ان روز، که فرد دیگری شده بودم،،،،، چقد گل بشوی و باد پرپرت کند! چقد گریه کنی، گریه لاغرت بکند : چقدر صبر کنی تا بزرگ تر بشوی.... که دستهای پدر، روسری سرت بکند به گریه از لب دیوار پیش رو بپری جهان روانه ی دیوار دیگرت بکند :))))))) ️
وضعیتِ نسل ما، حالِ همون آدمیه که دوستاش رفتن مسافرت و نذاشتن بفهمه، حالِ همون آدمیه که دوست صمیمیش با یکی دیگه صمیمی شده، همون آدمی که جلو کلی آدم، فروشنده بهش گفته موجودی کافی نیست، آدمی که پیام داده: "دیگه نمیخوام باهات باشم" و جواب گرفته هرجور راحتی... ️