خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:آمدی وَه که چه مشتاق و پریشان بودم
️نیست در این شهر نگاری که دل ما را ببرد
️سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده ان است که نامش به نکویی نبرند
️گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
️رَوا بُوَد كه چِنين بى حساب دل بِبَرى ؟
️آشفته دلان را هوس خواب نباشد .....
️تا تو نكوتر ميشوي من مُبتلا تر ميشوم
️نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود...
️خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد ، آرزومند نگاری به نگاری برسد...
️یاد تو حس قشنگیست کـہ در 💔 دارم تو چـہ باشے چـہ نباشے نگهش میدارمـ
️هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه ی هیچ...
️مرا هیچ نیاز مهر خلق نیست، مرا ترسی ز یاد عافیت نیست
️این قافله عمر عجب میگذرد ...
️فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بیخاک عشق آبی ندارد
جوونیم رفته به باد
فدا سرت حله چشات
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره دلم، که بریزم به پای تو :)
Nothing was more precious than my entire heart
O fragment of my heart to sprinkle it beneath your foot
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
️محو چشمانِ تو بودم...
که به دام افتادم!
معشوقه به سامان شد
تا باد چنین بادا…
در دلم
بنشستهای
بیرون میا...
مرا
تا دل بود دلبر تو باشی.
جانی و دلی
ای دل و جانم همه تو
آنچه در يادش
نمانده،یاد ماست.
مرا در آسمان میجویی و من زیرِ آوارم..
️مراقب من باش...
از من،
فقط تو مانده ای...
پاییز در برگ های خشکیده اش، شعر را محصور میکند 🍂
️جهان و کار جهان
جمله
هیچ
در هیچ است.
گورپدر تمام این قافیه ها
لعنتی حال دلم سخت خراب است بیا ...