تا تو نكوتر ميشوي من مُبتلا تر ميشوم
️نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود...
️خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد ، آرزومند نگاری به نگاری برسد...
️یاد تو حس قشنگیست کـہ در 💔 دارم تو چـہ باشے چـہ نباشے نگهش میدارمـ
️هیچ اگر سایه پذیرد،منم آن سایه ی هیچ...
️مرا هیچ نیاز مهر خلق نیست، مرا ترسی ز یاد عافیت نیست
️این قافله عمر عجب میگذرد ...
️فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بیخاک عشق آبی ندارد
خداحافظ اگه میگی دلت رو میزنم میرم
خداحافظ تو آروم باش اگر مشکل منم میرم
جوونیم رفته به باد
فدا سرت حله چشات
⚫️نادان کتاب دید خیال کرد عالم است
نادان به کشتی نشست پنداشت ناخداست⚫️
قرینه چشمانم لب به اعتراض گشوده اند
آزادی اَشک هایِ در بند پلک را میخواهند
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره دلم، که بریزم به پای تو :)
Nothing was more precious than my entire heart
O fragment of my heart to sprinkle it beneath your foot
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
️محو چشمانِ تو بودم...
که به دام افتادم!
تو را چه غم كه شب ما دراز ميگذرد،
كه روزگار تو در خواب ناز ميگذرد...
از خودِ صبح فقط منتظرم شب بشود
تا پتو را بكشم روی سرم؛ گريه كنم :)
سراپا اگر
زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم...
معشوقه به سامان شد
تا باد چنین بادا…
من همان آدم پر منطق بی احساسم
پس چرا آمدنت حال مرا ریخت بِهَم..؟
در دلم
بنشستهای
بیرون میا...
مرا
تا دل بود دلبر تو باشی.
جانی و دلی
ای دل و جانم همه تو
آنچه در يادش
نمانده،یاد ماست.
پاییز، باران
و پنجره ای رو به رفتنت؛
دیوانه ام اگر عاقل بمانم..
مرا در آسمان میجویی و من زیرِ آوارم..
️مراقب من باش...
از من،
فقط تو مانده ای...
پاییز در برگ های خشکیده اش، شعر را محصور میکند 🍂
️