ترجیح میدم خوابتُ ببینم تا با بقیه برم بیرون، ترجیح میدم آهنگایي که باهاشون یادت میوفتم رو گوش بدم تا صداي بقیه رو بشنوم، ترجیح میدم با رویات زندگي کنم تا با کس دیگهاي برم توی رابطه، ترجیح میدم دلتنگت شم، غمگین بشم، تلخ شم تا کسي بخواد غیر تو لبخند روي لبام بیاره، ترجیح میدم امید داشته باشم و منتظرت بمونم تا بخوام جایگزین پیدا کنم، ترجیح میدم توي خاطراتمون زندگي کنم تا بخوام جدیدشو با یه فرد جدید بسازم.️
من تورو به اندازه تموم اشکایي که ریختي، تموم بغضایي که قورتشون دادي، هر نخ سیگاري که کشیدي، تموم دردایي که تحمل کردي، تموم وقتایي که به یکي احتیاج داشتي، شبایي که خوابت نمیبرد، تموم حال بدیات، تنهاییات، من به اندازه تک تک ثانیههاي تاریکي که برات گذشته و خواهد گذشت، دوست دارم.️
یه جنس خاصی از غم رو تو کولهپشتیم نگه میدارم که شونههام و خم میکنه، از آدما دورم میکنه، به سکوت مجبورم میکنه، و طولانیتر از همه احساسات دیگهام بغلم میکنه.️
در باتلاقی از اندوه دستو پا میزد تا به زیر کشیده نشود، با بال شکسته در آسمان ابری و بارانی پرواز میکرد، در آلودهترین ساعات شب به غم؛ لبخند میزد، در سردترین کالبدها روح تازه میدمید، در میان چمنزار آتش گرفتهی آرزوهایش میرقصید، به دنبال قاصدکهای رها شده میدوید. در تیمارستانی تاریک موسیقی مینواخت، در خیابان نفرت اواز عشق میخواند، او در تمام صفحات سیاه زندگی نقاشی میکرد.️