ماهی با غم و اندوه به ماهیگیری با توری دستانش نگاهی کرد.آب اطرافش سردتر از همیشه بود؛انگار دریا هم ترس او را فهمیده باشد.ماهیگیر لحظهای مکث کرد،اما چشمانش بیاحساستر از آن بود که معنای نگاه ماهی را بخواند.ماهی آرام گفت:«اگر باید پایانم را ببینی…فقط یادت باشد من هم روزی آزاد بودم.» صدایش در دل آب گم شد و به گوش هیچکس نرسید.ماهیگیر تور را بالا کشید و دور شد،وتنها موجهای بیپناه بودند که جای خالی ماهی را حس میکردند!️
3.9
غمگین فلسفی آزادی سرنوشت دریا تنهایی