دوست داشتم بهش تکست بدم بگم : “ ببین، تورو نمیدونم ولی من دلم خیلی برات تنگ شده و هر لحظه توی فکرتم و اونقدر شدتش زیاد شده که هر چیزی و بهت ربط میدم و وقتی بیرونم همش حس میکنم الان میبینمت. نوتیف که برام میآد یا وقتی یکی زنگ میزنه میپرم رو گوشی فکر میکنم شاید تو باشی و شبم وقتی دو مین رویاهام با تو رهام میکنن میخوام بخوابم تا صبح هزار جور خواب راجب تو میبینم. میام یکم بنویسم بازم تهش میبینم به تو مربوط شد️
گوش هایم را میگیرم؛ چشم هایم را می بندم و زبانم را گاز میگیرم؛ ولی حریف افکارم نمیشوم! چقدر دردناک است فهمیدن.. خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین، تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد. کاش زندگی از آخر به اول بود؛ پیر بدنیا می آمدیم.. آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم.. سپس کودکی معصوم می شدیم و در، نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم...️