دلم میخواد بعضی از آدمای زندگیمو از توگوشیم بکشم بیرون سرمو بزارم رو شونشون بگم: ”حیف نیست تو انقدر از من دوری،حیف نیست من هرروز نبینمت و حرفای دلمو بهت نزنم🙂🖐🏻️
میانِ کوچه؛ حوالی نزولِ آفتاب مردی از آن چهل تن نعره زد: فاطمه را بزنید، علی خودش میافتد.. میان دشت؛ حوالی نزولِ آفتاب مردی سرخ موی ،حرمله را صدا زد : برای چه تعلل میکنی؟ پسر را بزن، پدر خودش میافتد...💔️