خسرو شکیبایی میگه: کاش میشد آدمی، گاهی فقط گاهی به اندازه ی نیاز بمیرد، بعد بلند شود آهسته آهسته خاکهایش را بتکاند، اگر دلش خواست برگردد به زندگی، و اگر دلش نخواست بخوابد تا ابد...
زمانی بود که چشم ها حقیقت را میگفتند ! اما من اکنون جوری به تو نگا میکنم که گمان کنم فکر میکنی ، تمام خاطرات را از یاد برده ام اما چشم ها حقیقت را نمیگویند یعنی نمیگزارم که بگویند هنوز عاشق هستند!