انگشتم رو روی شماره ات نگه داشتم، خواستم بهت زنگ بزنم، خواستم بهت بگم دارم به یه آدمی تبدیل میشم که ازش فراری بودم، دارم اجتماع گریز میشم، همش بی حوصلم، پرخاشگر شدم، میام حرف بزنم گریه ام میگیره، خواستم بهت بگم آدما دارن اذیت ام میکنن، ولی یه لحظه به خودم اومدم دیدم تو دقیقا تو رأس کسایی بودی که بهم آسیب زدن، از این حجم از فراموشی خنده ام گرفت، گوشی رو خاموش کردم و به دیوار رو به رو خیره شدم.. ️