هوا طوفانی و بارانی ام من درون خشم خود زندانی ام من چه فردای خوشی در خواب دیدیم تمام نقشه ها بر آب دیدیم من و تو ، من تو نسل بی پرواز بودیم اسیر پنجههای باز بودیم همان بازی که با تيغ سر انگشت به پیشه چشمان من تو را کشت تمام نقشه ها را فنا کرد دو دست دوستی مان را جدا کرد دوباره اول مهر است پاییز گلوی آسمان از بغظ لبریز من و میزی که خالی مانده از تو و گل های پژ مرده سر میز️
دلم هــواـے اینو کرده کــ زیر بــارونـ باهم قــدم بزنیم تو واســ بار هـزارم بگی دوســت دارم و من هــربار صــدایـ بارونو بهونه کنــمـ و بگم : چیــ گفتیـ؟ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ️