یک کتاب دوست دارم.
زیرا که من برای پیدا کردن تو
صفحههای زیادی را گشتهام..♥️️
دیشب با خدا دعوایم شد ... باهم قهر کردیم فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد رفتم گوشه ای نشستم چند قطره اشک ریختم وخوابم برد صبح که بیدار شدم مادرم گفت . نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می امد...
️◗آقای قاضی ꔷ͜ꔷ▾ ◗آسمون هم گریه میکنه ꔷ͜ꔷ▾ ◗منم گریه میکنم ꔷ͜ꔷ▾ ◗به اون میگن بارون ꔷ͜ꔷ▾ ◗به من میگن داغون ꔷ͜
️جنگل سوخته را وعده باران ندهید....
️باز باران با ترانه ، میزند بر بام قلبم
باز گریه عاشقانه میکنم یاد تو هر دم 🖐️🖤👌
تهدید مکن سینهی ما را به جهنم
دریا زده از خیسی باران نهراسد!
•| صائب تبریزی