الان نیاز دارم قلبمو از قفسه سینهم در بیارمو رو صندلی روبروم بشونمو بهش بگم چرا انقد درد داری؟ چرا حالت خوب نیس؟ بیا باهم خوبش کنیم، بعدش یه فنجون قهوه واسش بریزمو تا خودِ صبح باهاش حرف بزنم تا دیگه ناراحت نباشه.
من در حق خودم خیلی ظلم کردم،خیلی برای خودم کم کاری کردم و بابت چیزایی که ارزش نداشتن خودمو اذیت کردم،برای چیزایی که اهمیتی نداشتن خودمو سرزنش کردم خیلی با خودم جنگیدم و آخره سر افتادم توی جنگ با خودم،انقد بخاطر بقیه به خودم آسیب زدم که هیچ جوره نمیتونم جبران کنم..