سیاه پوشان میایند با دستان و مشت هایشان به قلب و سینه اشان میکوبند، گریه میکنند، زار میزنند، جیغ میکشند همه از او میگویند : او مهربان بود او دلسوز بود او قهرمان بود.... ولی... ولی پایان همه جمله های انها «بود» وجود داشت و گذشته را نشان میداد گذشته ای که دیگه وجود نداشت ، گذشته ای که با رفتن او تمام شده بود... او رفت و آینده بدون او نابود شد.... ️