مردی شبی را در خانهای روستایی میگذراند؛ پنجرههای اتاق باز نمیشد، نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نتوانست آن را باز کند! با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید؛ صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است! او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود! افکار از جنس انرژیاند و انرژی، کار انجام می دهد️