در نبودت، دردی کشیدم که هیچکس تاب شنیدنش را نداشت. دردی خاموش و سنگین، مثل سایهای که آرام آرام بر جانم نشست و هر روز عمیقتر شد. روزها و شبها گذشت، اما آن درد نه کمرنگ شد و نه خاموش، بلکه چون ریشههای درختی خشکیده در خاک جانم فرو رفت و هر لحظه بیشتر مرا میبلعید .️