پیش عمه هام زندگی میکردم،با اونام هر روز یه داستان داشتم تا اینکه بابام تصمیم گرفت از کرمانشاه بریم واسه یه مدتی؛رفتیم خرم آباد و دلیل اومدنمون به این شهر مشکلات کاری بابام بود وگرنه من میخواستم برم تهران و پایتخت نشینی کنم واسه خودم!😂
-سال آخر ابتدایی بودم و دیگه داشتم میرم راهنمایی،مدرسه ام کنار یه مدرسه پسرونه بود وه اونا راهنمایی و دبیرستان بودن؛شیفت من میوفتاد با پسرای پایه هفتم،هشتم و نهم...
ادامه پست بعدی:)️
-سال آخر ابتدایی بودم و دیگه داشتم میرم راهنمایی،مدرسه ام کنار یه مدرسه پسرونه بود وه اونا راهنمایی و دبیرستان بودن؛شیفت من میوفتاد با پسرای پایه هفتم،هشتم و نهم...
ادامه پست بعدی:)️
1.7
فلسفی تنهایی خاطرات کودکی دوران گذار رشد فردی تغییر مکان نویسنده با لحنی صمیمی، خاطرات دوران کودکی و انتقال...