گفتی باید بری. منم بمونم که به ماهیام آب بدم، بیابونو جارو کنم، فیلمارو گوش کنم و آهنگارو ببینم، چای بخونم و کتاب دم کنم، روی تلوزیون بشینم و صندلی نگاه کنم، کفشامو بپوشم و برم توی تخت، از کل ماشینم که تو گل گیرده، فرمونشو بشورم. برای پرنده ها استخون بندازم و لب پنجره برای سگا دون بپاشم. تختمو مرتب کنم و رو زمین بخوابم. زنگ بزنم به اورژانس و بگم چه کمکی ازم بر میاد. با سیگار فندکمو روشن کنم و بذارم لبهی گوشم. ️
گفتی باید بری. منم بمونم که به ماهیام آب بدم، بیابونو جارو کنم، فیلمارو گوش کنم و آهنگارو ببینم، چای بخونم و کتاب دم کنم، روی تلوزیون بشینم و صندلی نگاه کنم، کفشامو بپوشم و برم توی تخت، از کل ماشینم که تو گل گیرده، فرمونشو بشورم. برای پرنده ها استخون بندازم و لب پنجره برای سگا دون بپاشم. تختمو مرتب کنم و رو زمین بخوابم. زنگ بزنم به اورژانس و بگم چه کمکی ازم بر میاد. با سیگار فندکمو روشن کنم و بذارم لبهی گوشم. ️
1.5
تنهایی فلسفی تنهایی عمیق خوددرمانی پذیرش رهاسازی سکوت و انتظار این متن، یادآور اشعار فروغ فرخزاد است. نویسنده با ...