داستان‌نویسی

"آنجل هیونگ"
من دختری پانزده ساله هستم به نام‌ هانگجو.
بعد از اینکه از کار برمی‌گشتم، همیشه به کلاس نوازندگی ویولن می‌رفتم. در آنجا دختری به نام آنجل هیونگ بود که همیشه ماسک می‌زد و پیراهنش ژولیده به نظر می‌رسید. او به طرز عجیبی ویولن می‌نواخت... https://rubika.ir/Me_Morfhine/BDCBBJCFCHHACGIF برای ادامه ی داستان به لینک زیر مراجعه کنید...️

بچه ها پایه هستید گاهی داستان بزارم؟
یا اینکه بزارم خوشتون اومد بازم میزارم.؟ ️

به یک ماده سیاه رنگ تبدیل شد من و او قربانی از آن کشور رفتیم به یک کشور دیگر داستانمان را نوشتیم او داستان برای همه عجیب و خوفناک بود
امیدوارم خوشتان آمده باشد داستان های دیگر هم میذارم نظرات خودتان را بگویید 🎀️

بچها امروز ی داستان جدید براتون میزارم️

مشخصات یونگی: سلام(سلام به روی ماهت)من مین یونگی هستم. بزرگترین مافیای کره جنوبی. من ۲۶ سالمه( من میدونم که یونگی ۲۶ سالش نیس اما تو فیکشن ۲۶ سالشه) من یک گروه مافیایی بزرگ دارم️

پارت آخر:
یهو در زیر زمین بسته شد از اون جسمی که به بدترین شکل کشته شده بود دوری کردم چراغ قهوه ام هر کاری میکردم روشن نمیشد همه جا تاریک بود داشتم فرار میکردم که از پشت یهو کشیده شدم داد زدم کمکککک صدای خنده می آمد و گفت : مگه من نگفتم اونا ترو میکشند با چشای خونیش نگاهم کرد و چنگ انداخت زیر گلوم و گفت: قربانی ما و....️

مرسی. جیهوپ: خواهش. یونگی رو به جونگکوک:جونگکوک با افرادی برو و اون دختره رو پیدا کن. جونگکوک:باشه. یونگی:همینه. فردا:از زبان ات:.............................................. خب خب بچه ها چون این اولین داستانمه شرایط نمیذارم . اگه جایی اشتباه نوشتم به بزرگی خودتون ببخشید ❤️ باستان پارت بعد❤️❤️️

بچه ها خیلی معذرت می‌خوام چند تا از پارت های داستان منتشر نشده توی کامنتا میتونین کامل ببینید️

پارت۳:از زبان ات:فردا:ساعت۸ بود بیدار شدم باید ساعت ۹اونجا بودم پس رفتم دست و صورتم شستم و صبحونه خوردم از خونه زدم بیرون.از زبان جونگکوک:یونگی بهم گفت با افرادشبرم . رفتیم و تعقیقش کردیم .رفت توی رستوران به اسم سو ️

چند دقیقه بعد: کوک:جیننن گشمنههه.جین باشه بزار برم غذارو اماده کنم.غذارو خوردیم که یهوووووووو..........................اتمام بله کرمو ترین انسان جهان باز کرمشو میریزه️