هیسسس ، صدایش را میشنوی؟! در میان رگ های قلبم در تپش اند. . نبضم بسی تند وارانه میکوبد و حال؛ جاری اند، یاد هایی که با تو، و من دوباره تشکل خواهند شد. . (=️
دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد آمده به بزم و دید من تیره روز را ننشست و رفت؛ تنگی جا را بهانه کرد رفتم به مسجد از پی نظاره رخش بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد اغشته بود پنجه اش از خون عشقان بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد خوش میگذشت دثش به کوی او برجا ننشست شستن پا را بهانه کرد️
میگویند اشک چشم سمت چپ شکستگی قلب است! نمیدانم درست است یا نادرست... ضربهای دوباره به روی قلبم وارد میکنم! بلکه آرام بگیرد. اما اشک هایم تازه راه خود را پیش گرفتن انگار مسابقه دوندگی باهم دیگر دارن!️
هوای ابری و باد خنک... دستم را روی قلبم میگذارم شاید بلکه از تپشش کم شود! درون چشمانم جوشش اشک را حس میکنم... سرم را رو به آسمان میکنم و نفسی عمیق میکشم. اشکی از چشم سمت چپم سقوط میکند!️
دل بسته ایم به هیچ ها به آن همه آدم پوچ و توخالی که در یک لحظه عشق را میخرند و چند دقیقه بعد به کسی دیگر می فروشند! شاید بهتر باشد که علاقه مان را بگذاریم درِ کوزه و حسرتش را بخوریم:))️