✍✍✍
امشب بـه تو از راه رسيدم ، بغلم كن
جز بوسهٔ تـو خـواب نديدم، بغلم كن
بايد كه شبی در تبِ آغـوشِ تو باشم
طرحی دگر از عشق كشيدم، بغلم كن
امشب ز بلندای تو چون پيچکِ بيمار
یکبوسه فقط خيس دويدم بغلم كن
تنهايیِ من در شب و آغـوشِ نگاهت
سيبۍست كه از قافيه چيدم بغلم كن
صحنِ تو و اين ساحتِ آغوش مبارک
چون پنجره باز است، دَميدم بغلم كن
اين فالِ من و فالِ تـو و حضرتِ بيدل
من طالعِ خود را به تـو ديدم بغلم كن
️
امشب بـه تو از راه رسيدم ، بغلم كن
جز بوسهٔ تـو خـواب نديدم، بغلم كن
بايد كه شبی در تبِ آغـوشِ تو باشم
طرحی دگر از عشق كشيدم، بغلم كن
امشب ز بلندای تو چون پيچکِ بيمار
یکبوسه فقط خيس دويدم بغلم كن
تنهايیِ من در شب و آغـوشِ نگاهت
سيبۍست كه از قافيه چيدم بغلم كن
صحنِ تو و اين ساحتِ آغوش مبارک
چون پنجره باز است، دَميدم بغلم كن
اين فالِ من و فالِ تـو و حضرتِ بيدل
من طالعِ خود را به تـو ديدم بغلم كن
️
4.0
عاشقانه شعر شعر عاشقانه بیدل دهلوی عشق عرفانی سرنوشت و تقدیر این شعر با تمنای آغوش، ارجاعی زیبا به حضرت بیدل ده...