چشمهایش… آه، چشمهایش! همان چشمهایی که میتوانستم ساعتها در نگاهشان غرق شوم و سر جایم میخکوب بمانم، بیآنکه حتی متوجه گذر زمان شوم. نگاهش عمیق بود، پر از رمز و راز، مثل دریایی آرام و در عین حال پر از جریانهایی که نمیتوانی کنترلش کنی. هر بار که چشمانش را میدیدم، انگار تمام جهان کنار میرفت و تنها من و آن نگاه باقی میماندیم؛ نگاههایی که میتوانستند سکوت را سخن بگویند.️
1.0
عاشقانه فلسفی عشق عمیق ادراک حسی تاوشعر رمز و راز نگاه این توصیف، یادآور مفهوم 'ژستالت' در روانشناسی است؛...