او ناامید از همه چیز بود. ناامید از اینده و خودش،اما از همه چیز بیشتر از عشق ناامید بود. گرچه عشق را نچیده بود وبا هیچ پسری تاکنون ارتباطی نداشته ولی از عشق ناامید بود. هنگامی که هم سن و سال هایش را میدید که عاشق هستند و حاضر هستند خودشان را برای او فرد بی ارزش که هیچ علاقه ای به انها ندارد فداکنند از عشق بیزار شد. تصمیم گرفت بنویسد بجای عشق روزها لحظه شماری میکند تا بنویسد و کم کم معتاد به نوشتن شدوبه سکوت پناه برد.️
1.5
فلسفی تنهایی روانشناسی ناامیدی عاطفی سکوت درمانی تاونوشته پناه بردن به هنر در این متن، نویسنده به زیبایی نشان میدهد چگونه مش...