ینفربهمگفت:
پونزده، شونزده سالم ك بود چون ازش خوشم
میومد رفتم با رنگ، رو دیوار خونشون
نوشتم: «پری دوستت دارم!»
داداشاش وقتی دیدن بعد یه فصل کتک زدن
مجبورم کردن دیوار خونه رو رنگ بزنم.
رنگ زدم ولی باز ردّ اون«دوستت دارم»موند.
ده دوازده سال بعد وقتی دستم به دهنم رسید
رفتم خواستگاریش و زنم شد یادمه پری روز
خواستگاری گفت:«موندم پایِ همون نوشتهیِ کمرنگ رویِ دیوار».
حالا ك بیست سی سال ازون روزا گذشته به
بچههام میگم:️
پونزده، شونزده سالم ك بود چون ازش خوشم
میومد رفتم با رنگ، رو دیوار خونشون
نوشتم: «پری دوستت دارم!»
داداشاش وقتی دیدن بعد یه فصل کتک زدن
مجبورم کردن دیوار خونه رو رنگ بزنم.
رنگ زدم ولی باز ردّ اون«دوستت دارم»موند.
ده دوازده سال بعد وقتی دستم به دهنم رسید
رفتم خواستگاریش و زنم شد یادمه پری روز
خواستگاری گفت:«موندم پایِ همون نوشتهیِ کمرنگ رویِ دیوار».
حالا ك بیست سی سال ازون روزا گذشته به
بچههام میگم:️
3.4
⌝یجوری عاشق شین، یجوری
عاشقشکنید ك ردِ دوست داشتنتون تا ابد
رویِ دیوارِ دلش بمونه حتی اگه بره :)!🫀⌞
عاشقشکنید ك ردِ دوست داشتنتون تا ابد
رویِ دیوارِ دلش بمونه حتی اگه بره :)!🫀⌞
این روایت، یادآور قدرت ماندگار خاطرات و تاثیر عمیق...