البته اون هیچ نگاهی بهم نمیکرد ولی من بارها و بارها به چهره بینقصش خیره میشدم که حتی پسرا رو هم محو خودش میکرد سعی میکردم باهاش کنار بیام ولی اون جوری رفتار میکرد که انگار وجود ندارم توی اتاق مشترکمون بهش گفتم که میتونه راحت باشه نیاز نیست روی مبل بخوابه با همون صدای بمش جواب داد:
جونگکوک:نیازی به دلسوزیت ندارم همین جا راحتم
او شب فهمیدم که اون مرد ی دیوار دور خودش کشیده که با هیچ حرف نمیشکنه.............️
جونگکوک:نیازی به دلسوزیت ندارم همین جا راحتم
او شب فهمیدم که اون مرد ی دیوار دور خودش کشیده که با هیچ حرف نمیشکنه.............️
2.0
عاشقانه روانشناسی روابط انسانی خود محافظتی درک متقابل دیوارهای عاطفی اینکه مشاهدهگر دقیق شما متوجه دیواری نامرئی به دو...