صدای پاشنه های کفشش کل عمارت رو فرا گرفته بود .
....مادر جونگکوک با لبخندی که از تیغ جراحی هم بدتر بود سمتم اومد جوری که فقط خودم بشنوم گفت:وظیفت معلومه......باچشمام تایید کردم کل مهمونی پیش جونگکوک نشسته بودم لبخند های الکی میزدم بعد رفتن مهمون خسته کفشامو دستم گرفتم برگشتم سمت اتاق ..ویو جونگکوک:دلم براش میسوخت اونم تو این بازی گیر افتاده بود نه میتونست بره نه تحمل کنه ️
....مادر جونگکوک با لبخندی که از تیغ جراحی هم بدتر بود سمتم اومد جوری که فقط خودم بشنوم گفت:وظیفت معلومه......باچشمام تایید کردم کل مهمونی پیش جونگکوک نشسته بودم لبخند های الکی میزدم بعد رفتن مهمون خسته کفشامو دستم گرفتم برگشتم سمت اتاق ..ویو جونگکوک:دلم براش میسوخت اونم تو این بازی گیر افتاده بود نه میتونست بره نه تحمل کنه ️
1.6
غمگین روانشناسی کار عاطفی فشار اجتماعی روابط پنهان اجبار اجتماعی این متن به زیبایی «کار عاطفی» و «مدیریت تاثیر» در ...