از قضا روزی اگر حاکم این شهر شوم
خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد
آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ
مفرش میکده هارا زعبا خواهم کرد
آن دگر باقی عمر چه ها خواهم کرد
وسط کعبه دومیخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان زخدا بی خبرند...! ️
خون صد شیخ به یک مست روا خواهم کرد
آنقدر جامه و دستار بگیرم از شیخ
مفرش میکده هارا زعبا خواهم کرد
آن دگر باقی عمر چه ها خواهم کرد
وسط کعبه دومیخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان زخدا بی خبرند...! ️
4.2
شعر فلسفی شعر انتقادی عبید زاکانی نقد اجتماعی عرفان و ریا این شعر که شورشی علیه ریاکاری و تقدیس ظاهری دین را...