- ما نصف زندگیمون درحال حسرت خوردنیم + نصف دیگه شم تو رویا :
همه جا خون بود
همه جای تیمارستان
همه دیوار هایی که در آن هنر می رقصید و همه راه رو هایی که در ان آرامش قدم میزد
همه اتاق هایی که صدای امنیت میداد و همه پنجره هایی که نماد امید بود
همه جا خون بود
خونی که چشم دیوانگان را کور کرده بود
دیوانگانی که در جشن جنگ رقصیدند
و دیوار ویرانی ساختند
بیمارانی که آزادی را به اسارت گرفتند و زندگی را کشتند
دیوانگانی که حاکمان بودند
حاکمانی که قاتلان بودند
همه جای تیمارستان
همه دیوار هایی که در آن هنر می رقصید و همه راه رو هایی که در ان آرامش قدم میزد
همه اتاق هایی که صدای امنیت میداد و همه پنجره هایی که نماد امید بود
همه جا خون بود
خونی که چشم دیوانگان را کور کرده بود
دیوانگانی که در جشن جنگ رقصیدند
و دیوار ویرانی ساختند
بیمارانی که آزادی را به اسارت گرفتند و زندگی را کشتند
دیوانگانی که حاکمان بودند
حاکمانی که قاتلان بودند
مشابه: